جدول جو
جدول جو

معنی زواش

زواش
سیّارۀ مشتری، در علم نجوم پنجمین و بزرگ ترین سیارۀ منظومۀ شمسی، سعد اکبر، سعد السّعود، زاووش، قاضی چرخ، هرمز، قاضی فلک، زوش، ژوپیتر، اورمزد، برجیس، زاوش
تصویری از زواش
تصویر زواش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با زواش

زواش

زواش
ستاره ای است سیاره در آسمان ششم که قاضی افلاک است و خانه به برج حوت و قوس دارد و منجمان سعد اکبرش خوانند و آنرا اورمزد و ارمزد و هرمزد نیز گویند و به تازیش برجیس و مشتری نامند و قیل با سین مهمله لغت است. (آنندراج). زاوش و ستارۀ مشتری. (ناظم الاطباء). زاوش. مشتری. برجیس. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
حسودانت را داده بهرام نحس
ترا بهره کرده سعادت زواش.
اورمزدی (یادداشت ایضاً).
ظاهراً زاوس و زاوش از زئوس یونانی است که به فرانسه ژوپیتر نامند. رجوع به ژوپیتر شود
لغت نامه دهخدا

زوان

زوان
عضو طولانی و نسبتا طویل و متحرک که در حفره دهانی قرار دارد و در انتها به وسیله قسمتی بنام) بند زبان (بکف دهان و استخوان لامی چسبیده و نوک آن آزاد است و جهت اعمال بلع و مکالمه و تغییرات صدا بکار میرود و ضمنا عضو اصلی حس ذایقه است لسان. یا بن زبان قسمت انتهایی زبان که به کف دهان متصل میشود انتهای زبان. یا بند زبان مهار زبان. یا زبان کوچک شراع الحنک. یا زبان گاو نوعی پیکان تیر شکاری، گاو زبان. یا زبان زبان قسمت آزاد ابتدای زبان که متحرک است و میتواند از دهان خارج شود نوک زبان. یا زبان به چیزی باز کردن آنرا به زبان آوردن بدان تفوه کردن، یا زبان تر کردن سخن گفتن، لقمه در دهان گذاشتن، گفتار تقریر بیان. یا زبان بی سر سخن بیهوده. یا زبان حال وضع و حال شخص که از اندیشه و نیت و احوال درونی او حکایت میکند. یا زبان دل زبان حال. یا زبان گلها اروپاییان هر گلی را رمز و نشانه امری دانسته اند که آنرا زبان گلها نامیده اند. بدین طریق با فرستادن یک گل میتوان منظور خود را به طرف فهماند مثل گل سرخ نشانه عشق و گل بنفشه نشانه بی مهری است، هر یک از فلسهایی که در قاعده سنبله های گلهای تیره غلات وجود دارد. شلمک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار

زوال

زوال
بگشتن، گشتن و دور شدن ازجایی، نیست شدن، از بین رفتن، بر طرف شدن، نیستی
فرهنگ لغت هوشیار