جدول جو
جدول جو

معنی یمنه - جستجوی لغت در جدول جو

یمنه(یُ نَ / نِ)
خجسته که نام گلی است. (یادداشت مؤلف) (از مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
یمنه(یَ نَ)
سوی راست. خلاف یسره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). گویند: اخذ یمنه، أی ناحیه الیمین. و قعد یمنه، به سوی راست نشست. (ناظم الاطباء). سوی راست. (دهار)
لغت نامه دهخدا
یمنه
سوی راست دست راست
تصویری از یمنه
تصویر یمنه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آمنه
تصویر آمنه
(دخترانه)
بانوی نترس، زن دلیر، خانم استوار، نام مادر پیامبر (ص)، مونث آمن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایمنه
تصویر ایمنه
(دخترانه)
آمنه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میمنه
تصویر میمنه
برکت
جناح راست، طرف راست، مقابل میسره، جناح ایمن، برانغار، مشأمه، دست راست
در امور نظامی طرف راست میدان جنگ، سربازان طرف راست میدان جنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ینمه
تصویر ینمه
گیاهی با ساقۀ کوتاه، گل های زرد و برگ های زرد شبیه برگ کاسنی که برای معالجۀ جراحت به کار می رفت، منبل دارو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امنه
تصویر امنه
تودۀ هیزم، پشتۀ هیزم، پشتواره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیمنه
تصویر هیمنه
وقار، ابهت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمنه
تصویر دمنه
روباه، برای مثال گاه فریب دمنۀ افسونگرند لیک / روز هنر غضنفر لشکرشکن نی اند (خاقانی - ۱۷۴)، کنایه از آدم مکار و حیله گر. در اصل نام شغالی حیله گر در کتاب «کلیله و دمنه» است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یزنه
تصویر یزنه
آیزنه، شوهرخواهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمنه
تصویر تمنه
سوزن درشت لحاف دوزی
فرهنگ فارسی عمید
(مَ نِ)
پسر باکوس و ونوس و رب النوع ازدواج بود. پیشینیان اعیادی را که به افتخار رب النوع مزبور اقامه میشد ایمنه می خواندند. (تعلیقات تمدن قدیم ترجمه نصرالله فلسفی)
لغت نامه دهخدا
(اُ مَ نَ)
آنکه بر هر کس ایمن باشد و اعتماد کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گویند هو امنه اذنه، اذا کان یأمن کل واحد و یصدق ما یسمع. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از یمنی
تصویر یمنی
ساخته یمن، یکی ازمردم یمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یفنه
تصویر یفنه
گاو ماده، ماده گاو آبستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمنه
تصویر نمنه
نازک نگاری (مینیاتور)، سایه زدن، نگاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضمنه
تصویر ضمنه
دراز آهنگی بیماری بر جای ماندگی بیماری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمنه
تصویر سمنه
چنته چوپان از گیاهان، شیرینک از گیاهان کیس الراعی، شیرینک
فرهنگ لغت هوشیار
نشان باشش نشان خانه، کینه دیرینه آثار خانه و حیات مردمی در زمینی، جایی که خاکروبه ریزند مزبله خاکروبه دان جمع دمن
فرهنگ لغت هوشیار
میمنت در فارسی، شگون، فرخندگی، میمنه در فارسی (برانغار در مغولی)، راستگاه، میمنت، جانب راست میدان، جنگ میسره، واحدی ازلشکریان که درجانب راست میدان مستقر شوند، میسره: (صف هردو سپاه راست کردند میمنه و میسره و قلب جناح پیراسته) جمع میامین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیمنه
تصویر هیمنه
پر گستردن، آمین گفتن، نگهبانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمنه
تصویر زمنه
از ریشه پارسی تک زمان زمان اندک
فرهنگ لغت هوشیار
ازنامها، نترس، پارسی است برابر با پشته ای هیزم پشته هیزم پشتواره هیزم توده خرمن هیزم شکافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بمنه
تصویر بمنه
به نعمت خداوند، سوگند به نعمت او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیمنه
تصویر هیمنه
((هَ مَ نِ))
آمین گفتن، نگهبانی کردن، در فارسی، وقار، شکوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمنه
تصویر آمنه
((مِ نِ یا نَ))
مؤنث آمن، نام مادر حضرت محمد (ص)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمنه
تصویر تمنه
((تَ مَ نَ))
سوزن لحاف دوزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دمنه
تصویر دمنه
((دِ نِ))
آثار به جا مانده از خانه و آبادی، در فارسی به معنی دشت و صحرا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یانه
تصویر یانه
هاون، بزرک و تخم کتان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یزنه
تصویر یزنه
((یَ نِ))
آیزنه، شوهر خواهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میمنه
تصویر میمنه
((مِ مَ نَ یا نِ))
طرف راست و سمت راست لشکر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمنه
تصویر آمنه
((مَ نِ یا نَ))
امنه، پشته هیزم، پشتواره هیزم، توده خرمن هیزم شکافته
فرهنگ فارسی معین
جناح راست، قلب، مقدمه
متضاد: میسره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سطوت، وقار، هیبت
فرهنگ واژه مترادف متضاد