جدول جو
جدول جو

معنی هیمنه

هیمنه((هَ مَ نِ))
آمین گفتن، نگهبانی کردن، در فارسی، وقار، شکوه
تصویری از هیمنه
تصویر هیمنه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با هیمنه

میمنه

میمنه
میمنت در فارسی، شگون، فرخندگی، میمنه در فارسی (برانغار در مغولی)، راستگاه، میمنت، جانب راست میدان، جنگ میسره، واحدی ازلشکریان که درجانب راست میدان مستقر شوند، میسره: (صف هردو سپاه راست کردند میمنه و میسره و قلب جناح پیراسته) جمع میامین
فرهنگ لغت هوشیار

میمنه

میمنه
برکت
جِناحِ راست، طرف راست، مقابلِ مَیسَرِه، جِناحِ اَیمَن، بَرانغار، مَشأَمِه، دست راست
در امور نظامی طرف راست میدان جنگ، سربازان طرف راست میدان جنگ
میمنه
فرهنگ فارسی عمید

ایمنه

ایمنه
پسر باکوس و ونوس و رب النوع ازدواج بود. پیشینیان اعیادی را که به افتخار رب النوع مزبور اقامه میشد ایمنه می خواندند. (تعلیقات تمدن قدیم ترجمه نصرالله فلسفی)
لغت نامه دهخدا

هینمه

هینمه
آواز نرم و خفی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آواز خفی که به فهم نیاید. آواز پنهان. (مهذب الاسماء). باژ: آنگاه که قیس بن نسیبه درک صحبت رسول کرد و به قوم خود بنوسلیم بازگشت گفت: قد سمعت ترجمه الروم و هینمه فارس و اشعار العرب و کهانه الکاهن و... فما یشبه کلام محمد شیئاً من کلامهم. (طبقات ابن سعد در باب وفد سلیم جزء ثانی ص 71 چ قاهره سال 1358) ، تره ای است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا