جدول جو
جدول جو

معنی یغمایی - جستجوی لغت در جدول جو

یغمایی
یغماگر، غارتگر، آنکه مال مردم را غارت کند، غارت کننده، تاراج کننده
تصویری از یغمایی
تصویر یغمایی
فرهنگ فارسی عمید
یغمایی
(یَ)
منسوب به یغما که شهری است از ترکستان. (غیاث) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، اهل یغما. از مردم یغما. (یادداشت مؤلف) ، متعلق به یغما. که از شهر یغما باشد. (یادداشت مؤلف) ، کنایه از زیباروی و خوش اندام. (از یادداشت مؤلف). زیباروی اهل یغما یا مطلق خوب روی:
سرای تو پرسرو و پرماه و پرگل
ز یغمایی و کشی و خلخانی.
فرخی.
شوند حلقه به گوشت بتان یغمایی
چو حلقه گر نشوی هردری و هرجایی.
سوزنی.
یوسف مصریان به زیبایی
هندوی او هزار یغمایی.
نظامی.
در میان آن عروس یغمایی
برده از عاشقان شکیبایی.
نظامی.
به یغما و چین زآن نیارم نشست
که یغمایی و چینی آرم به دست.
نظامی.
مرا خود بسی درّدریایی است
غلامان چینی و یغمایی است.
نظامی.
برون آمد چه گویم چون بهاری
به زیبایی چو یغمایی نگاری.
نظامی.
من همان روز دل و صبر به یغما دادم
که مقید شدم آن دلبر یغمایی را.
سعدی.
نه زهد و صفا ماند نه معرفت صوفی
گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی.
سعدی.
روی تاجیکانه ات بنمای تا داغ حبش
آسمان بر چهرۀ ترکان یغمایی کشد.
سعدی.
دلی که حور بهشتی ربود و یغما کرد
کی التفات کند بر بتان یغمایی.
سعدی.
ترک بالابلند یغمایی
خسرودار ملک زیبایی.
شاه نعمهاﷲ ولی.
، غارت کرده. (غیاث) (آنندراج). مال به غارت برده. مال غارتی. (یادداشت مؤلف) ، غارت گیر. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
یغمایی
(یَ)
طایفه ای که در بلوک جندق مسکن دارند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
یغمایی
از شهر یغما، خوبروی -1 منسوب به یغما، خوبروزیبا: من همان روز دل و صبر بیغما دادم که مقید شدم آن دلبریغمائی را. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
یغمایی
((یَ))
منسوب به یغما، خوبرو، زیبا
تصویری از یغمایی
تصویر یغمایی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یغمایی٢
تصویر یغمایی٢
از مردم یغما، کنایه از زیبارو، برای مثال من همان روز دل و صبر به یغما دادم / که مقید شدم آن دلبر یغمایی را (سعدی۲ - ۳۱۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طغرایی
تصویر طغرایی
سازندۀ طغرا، طغراکش، طغرانویس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یارایی
تصویر یارایی
توانایی، طاقت، قدرت، دلیری، یارگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یغماگر
تصویر یغماگر
غارتگر، آنکه مال مردم را غارت کند، غارت کننده، تاراج کننده
فرهنگ فارسی عمید
در تازی نیامده پردکی کرتکی منسوب به معما (معمی)، کسی که معما (معمی) گوید: (جانی همدانی... معمایی است و طبع خوبی دارد) (ترجمه مجمع الخواص 273)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکتایی
تصویر یکتایی
وحدانیت، یگانگی، توحید، وحدت
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است و ترکی آوند آهنی یا مسین یغلا ظرف آهنی دسته دار که در آن روغن و چیزهای دیگربریان کنند، کاسه مسی دسته دار که به سربازان برای گرفته غذا داده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یغماگر
تصویر یغماگر
غارتگر تاراج گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یارایی
تصویر یارایی
توانایی قدرت، جرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یغماگری
تصویر یغماگری
چپاول، غارتگری
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده چرباکی منسوب به مسمی (مسما)، آنچه برای خورش مسمی (مسما) بکار رود: کدو مسمائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مامایی
تصویر مامایی
ماما بودن قابلگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرمایی
تصویر گرمایی
گرمایی شدن، کسی که تحت تاثیر گرما قرار گرفته: بچه گرمایی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طغرایی
تصویر طغرایی
چرغان نویس چرغانساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سینمایی
تصویر سینمایی
رخشاریک
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیب آید عمل پیماینده: آسمان پیمایی باد پیمایی بحر پیمایی قدح پیمایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکتایی
تصویر یکتایی
جامه یک لا و بی آستر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یغلاوی
تصویر یغلاوی
((یَ))
تابه کوچک دسته دار، کاسه کوچک دسته دار مخصوص غذا گرفتن سربازان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یغماگر
تصویر یغماگر
((یَ گَ))
غارتگر، تاراج گر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یارایی
تصویر یارایی
توانایی، طاقت، جرأت، دلیری، مجال، فرصت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مامایی
تصویر مامایی
ماما بودن، قابلگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرمایی
تصویر گرمایی
مربوط به گرما، کسی که تحت تأثیر گرما قرار گرفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریغماسی
تصویر ریغماسی
آدم ضعیف و لاغر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سینمایی
تصویر سینمایی
Cinematic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گرمایی
تصویر گرمایی
Thermal, Warmness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گرمایی
تصویر گرمایی
térmico, calor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سینمایی
تصویر سینمایی
кинематографический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سینمایی
تصویر سینمایی
filmisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گرمایی
تصویر گرمایی
thermisch, Wärme
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گرمایی
تصویر گرمایی
termiczny, ciepło
دیکشنری فارسی به لهستانی