معنی ریغماسی - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ریغماسی
ریشمانی
- ریشمانی
- ریشمان، ابریشمین، (ناظم الاطباء)، رجوع به ریشمان و ابریشمی شود
لغت نامه دهخدا
ریشمالی
- ریشمالی
- دیوثی، بی حمیتی، بی غیرتی، (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان) (از غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
ریسمانی
- ریسمانی
- منسوب به ریسمان، (ناظم الاطباء)، نوعی طیلسان: هیچکدام را ندیدم بی طیلسان شطوی یا توزی یا ششتری یا ریسمانی یا دست کار، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 463)
لغت نامه دهخدا
ریگماهی
- ریگماهی
- سقنقور را گویند و آن را ریگ زاده هم خوانند، (آنندراج)، سقنقور، (ناظم الاطباء)، رجوع به ریگ زاده و سقنقور شود
لغت نامه دهخدا
یغمایی
- یغمایی
- یغماگر، غارتگر، آنکه مال مردم را غارت کند، غارت کننده، تاراج کننده
فرهنگ فارسی عمید
یغمایی
- یغمایی
- از شهر یغما، خوبروی -1 منسوب به یغما، خوبروزیبا: من همان روز دل و صبر بیغما دادم که مقید شدم آن دلبریغمائی را. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار