جدول جو
جدول جو

معنی یشار - جستجوی لغت در جدول جو

یشار
(یَ)
سیم کوفت بود. (لغت فرس اسدی). نقره کوب. این کلمه را بشار و نثار و سوار به معنی دستبند و فشار خوانده اند و معانیی برای آن تراشیده اند. (یادداشت مؤلف) :
هنوز پیشرو هندوان به طبع نکرد
رکاب او را نیکو به دست خویش یشار.
فرخی.
رجوع به بشار شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یاشار
تصویر یاشار
(پسرانه)
جاوید، عمرکننده، زندگی کننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یسار
تصویر یسار
مقابل یمین، طرف چپ، سمت چپ، کنایه از شوم، نامبارک، کنایه از کسی که دیدن روی او باعث نکبت و نحوست شود، برای مثال نشسته مدعیانند از یمین و یسار / خدای را که بپرهیز از «یساری» چند (ظهوری - لغتنامه - یسار)، فراخی و آسانی، توانگری، فراخی در نعمت و مال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشار
تصویر عشار
ده یک گیرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشار
تصویر پیشار
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشار
تصویر خشار
زاج سیاه، قلیا که از اشنان گرفته می شود و در صابون پزی به کار می رود، شخار، اشخار، شخیره، قلیا، بلخچ، لخج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیار
تصویر شیار
خراش و شکاف باریک در روی چیزی، خراش یا شکافی که به وسیلۀ گاوآهن بر روی زمین ایجاد می کنند
شیار کردن: در کشاورزی شخم زدن زمین برای زراعت، شیاریدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشار
تصویر مشار
طرف شور و مشورت، اشاره شده، آنچه به آن اشاره شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فشار
تصویر فشار
نیرویی که همراه با شدت بر کسی یا چیزی وارد شود، کنایه از رنج روحی یا جسمی، در علوم سیاسی اعمال خشونت در فعالیت های سیاسی مثلاً گروه فشار، کنایه از اصرار، پافشاری
فشار اسمزی: در علم فیزیک فشاری که بعضی مواد مانند قند، نمک، اوره با آن آب را از لای غشایی که آن ها را از آب جدا کرده به سوی خود می کشند
فرهنگ فارسی عمید
خان، پسر عم مرحوم میرزا جهانگیرخان. یکی از آزادی طلبان. او در سن بیست وپنج سالگی در روز بمباران مجلس شورای ملی بقصد گرفتن توپ از قزاق از مجلس شورای ملی بیرون آمد و کشته شد، تاریک شدن، چنانکه شب. ازداف، نیک روشن شدن، چنانکه فجر، در سپیدی صبح درآمدن و در آن وقت بجائی شدن، ضعیف شدن بینائی. تاریک و ضعیف شدن هر دو چشم از گرسنگی یا از غایت پیری، مقنعه فروهشتن زن، برداشتن پرده: اسدف الستر، باز کردن در: اسدف الباب، روشن کردن چراغ و فراگرفتن آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اره، ج، مواشیر، (ناظم الاطباء) (آنندراج)، دست اره، (دهار)، مئشار، (منتهی الارب، مادۀ اش ر)، اره، ج، مواشیر و میاشیر، (مهذب الاسماء)، جزءدندانه دار از پای ملخ، ج، مواشیر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بمعنی پیشاب آدمی است عموماً و قارورۀ بیمار خصوصاً که پیش طبیب آرند، (آنندراج)، ادرار، بول، قاروره، پیشیار، تفسره:
پزشک آمد و دید پیشار شاه
سوی تندرستی نبد کار شاه،
فردوسی،
رجوع به پیشیار شود
لغت نامه دهخدا
نامی است که در رامسر و رودسر و شهسوار به شمشاد دهند، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از یسار
تصویر یسار
دست چپ از دو دست آدمی را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
این کلمه مکرردردیوان مسعود سعد آمده وظاهرابمعنی خسته وکوفته ومانند آنست: کرده اندم خدای ناترسان دریکی زاویه زحبس نشار. (مسعودسعد. 284) برفرازکوههاکردندیک لحظه درنگ درمضیق غارهاماندندیک ساعت نشار. (مسعودسعد. 171)، دراین بیت (اگرضبط صحیح باشد) بمعنی ضربت وکوبش آمده: مغزهاشان رانشاری دادازبرنده تیغ خانه هاشان رابساطی کردازسوزنده نار. (مسعودسعد. 171)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشار
تصویر مشار
اشارت کرده شده، راهنمائی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشار
تصویر قشار
پوسته پوسته شدن، پوست مار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشار
تصویر فشار
فشردن، زور آوردن بر کسی، فشار آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشار
تصویر عشار
ده یک گیر ساوستان دهگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیشار
تصویر دیشار
پارسی تازی گشته دیسار از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیار
تصویر شیار
زمینی که به جهت زراعت با گاو آهن شکافته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشار
تصویر خشار
پیراسته، پاک کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشار
تصویر حشار
حشرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشار
تصویر پیشار
پیشیار پیشاب: پزشک آمد و دید پیشار شاه سوی تندرستی نبد کار شاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشار
تصویر بشار
گرفتار وپای بند، عاجز، محبوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشار
تصویر مشار
((مُ))
اشاره شده، آنچه به آن اشاره شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یسار
تصویر یسار
((یَ))
طرف چپ، چهره ای که دیدن آن نحوست و شومی می آورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بشار
تصویر بشار
((بَ))
زرکوب، سیم کوفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیار
تصویر شیار
خراش یا شکاف باریک روی چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فشار
تصویر فشار
((فَ یا فِ))
زور، سنگینی، اذیت، ایذا، رنج، درد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فشار
تصویر فشار
اختناق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فشار
تصویر فشار
Stress, Tension
دیکشنری فارسی به انگلیسی
هوشیار بیدار
فرهنگ گویش مازندرانی
بیدار
فرهنگ گویش مازندرانی
درخت شمشاد
فرهنگ گویش مازندرانی