دهگان، و آن معدول است از عشره: جاؤوا عشارعشار، دهگان دهگان. (منتهی الارب). دهگان دهگان. (دهار). معدول است از عشرهعشره، بصورت نکره، و آن غیرمنصرف است بجهت وصف و عدل. گویند: جاء القوم عشار، یعنی آن گروه ده ده آمدند. (از اقرب الموارد)
ده یک گیرنده. (منتهی الارب). عُشرگیرنده و جمعکننده آن. ج، عشارون. (از اقرب الموارد). ده یک ستان. راهبان. (ملخص اللغات حسن خطیب). باژبان. مکاس. (زمخشری). باژران. (دهار). راه دار. باجگیر. ده یک گیر. خراج ستان. باژستان. محصل مالیات. عامل زکات. گمرکچی