صورت قدیم ایزد در دورۀ ساسانی و مذهب زرتشت که به رب النوعهای آفتاب و ماه و آتش و آب و باد اطلاق می شده است. (از ایران باستان ج 2 ص 1528 و 993 و ج 3 ص 2529). رجوع به ایزد و یزدان شود
صورت قدیم ایزد در دورۀ ساسانی و مذهب زرتشت که به رب النوعهای آفتاب و ماه و آتش و آب و باد اطلاق می شده است. (از ایران باستان ج 2 ص 1528 و 993 و ج 3 ص 2529). رجوع به ایزد و یزدان شود
روغن، ماده ای چرب و غیرمحلول در آب که انواع مختلف گیاهی، حیوانی و صنعتی دارد، ماده ای که از پیه به دست می آوردند و برای مشتعل کردن چراغ به کار می بردند، روغن چراغ، هر نوع روغن نباتی یا حیوانی که برای خوردن یا به جهت مصارف دیگر به کار برود
روغن، ماده ای چرب و غیرمحلول در آب که انواع مختلف گیاهی، حیوانی و صنعتی دارد، ماده ای که از پیه به دست می آوردند و برای مشتعل کردن چراغ به کار می بردند، روغن چراغ، هر نوع روغن نباتی یا حیوانی که برای خوردن یا به جهت مصارف دیگر به کار برود
جلودار، پیشرو سپاه، پیشتاز لشکر، مقدمۀ لشکر، پیش قراول، برای مثال سعدیا لشکر سلطان غمش ملک وجود / هم بگیرد که دمادم یزکی می آید (سعدی۲ - ۴۴۹)، حذر کار مردان کارآگه است / یزک سد رویین لشکرگه است (سعدی۱ - ۷۶)
جلودار، پیشرو سپاه، پیشتاز لشکر، مقدمۀ لشکر، پیش قراول، برای مِثال سعدیا لشکر سلطان غمش ملک وجود / هم بگیرد که دمادم یزکی می آید (سعدی۲ - ۴۴۹)، حذر کار مردان کارآگه است / یزک سد رویین لشکرگه است (سعدی۱ - ۷۶)
روغن. (ترجمان القرآن). روغن زیتون. (دهار) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). روغن تخم درخت زیتون و در بعض بلاد آن را به چراغ میسوزند و برای دفع درد گزیدن زنبور اثر تمام دارد. (غیاث). به فارسی روغن زیتون گویند و آنچه از زیتون رسیده گیرند زیت عذب نامند و غیرمغشوش او سریعالانتشار بر سطح بدن می باشد و اجزای آن از یکدیگر منقطع نمیگردد بخلاف مغشوش... (از تحفۀ حکیم مؤمن) :... کأنّها کوکب دری یوقد من شجره مبارکه زیتونه لا شرقیه و لا غربیه یکاد زیتها یضی ٔ ولو لم تمسسه نار نور علی نور... (قرآن 35/24). مرا زیت و زنبوره در کیش هست چو زنبور هم نوش و هم نیش هست. نظامی. گشاده خواندن او بیت بر بیت رگ مفلوج را چون روغن زیت. نظامی. زان همی پرسی چرا این می کنی که صور زیت است و معنی روشنی. مولوی. شبی زیت فکرت همی سوختم چراغ بلاغت بیفروختم. سعدی (بوستان). رجوع به نشوءاللغه ص 74، 75، 77 و تذکرۀ داود ضریر انطاکی و اختیارات بدیعی و تحفۀ حکیم مؤمن شود، نور استعدادها الاصلی. (تعریفات جرجانی). رجوع به زیتون شود
روغن. (ترجمان القرآن). روغن زیتون. (دهار) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). روغن تخم درخت زیتون و در بعض بلاد آن را به چراغ میسوزند و برای دفع درد گزیدن زنبور اثر تمام دارد. (غیاث). به فارسی روغن زیتون گویند و آنچه از زیتون رسیده گیرند زیت عذب نامند و غیرمغشوش او سریعالانتشار بر سطح بدن می باشد و اجزای آن از یکدیگر منقطع نمیگردد بخلاف مغشوش... (از تحفۀ حکیم مؤمن) :... کأنَّها کوکب دری یوقد من شجره مبارکه زیتونه لا شرقیه و لا غربیه یکاد زیتها یضی ٔ ولو لم تمسسه نار نور علی نور... (قرآن 35/24). مرا زیت و زنبوره در کیش هست چو زنبور هم نوش و هم نیش هست. نظامی. گشاده خواندن او بیت بر بیت رگ مفلوج را چون روغن زیت. نظامی. زان همی پرسی چرا این می کنی که صور زیت است و معنی روشنی. مولوی. شبی زیت فکرت همی سوختم چراغ بلاغت بیفروختم. سعدی (بوستان). رجوع به نشوءاللغه ص 74، 75، 77 و تذکرۀ داود ضریر انطاکی و اختیارات بدیعی و تحفۀ حکیم مؤمن شود، نور استعدادها الاصلی. (تعریفات جرجانی). رجوع به زیتون شود
یژه. صورتی از ایزه، علامت تصغیر: نایزه. نایژه. (یادداشت مؤلف). خمبلیزه، به معنی خمبره که خم بسیار کوچک است. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) ، پسوند است و اتصاف رارساند: پاکیزه. دوشیزه. رجوع به دو معنی بعدی شود، علامت تصغیر است، مانند پاکیزه که مصغر پاک است. (از سبک شناسی ج 1 صص 412- 413) ، یزه که علامت تصغیر است، در آخر کلمه پاکیزه که مخفف پاک است مکرر در معنی تأنیث دیده می شود و کلمه پاکیزه را در مورد زنان پاک و مؤمن آورند. (از سبک شناسی ج 1 صص 413- 414) : بپذیرید آن را به عهد و میثاق من که به هیچ جای ودیعت نکنی آن را مگر پاکان و پاکیزگان. (تاریخ سیستان ص 40 از سبک شناسی)
یژه. صورتی از ایزه، علامت تصغیر: نایزه. نایژه. (یادداشت مؤلف). خمبلیزه، به معنی خمبره که خم بسیار کوچک است. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) ، پسوند است و اتصاف رارساند: پاکیزه. دوشیزه. رجوع به دو معنی بعدی شود، علامت تصغیر است، مانند پاکیزه که مصغر پاک است. (از سبک شناسی ج 1 صص 412- 413) ، یزه که علامت تصغیر است، در آخر کلمه پاکیزه که مخفف پاک است مکرر در معنی تأنیث دیده می شود و کلمه پاکیزه را در مورد زنان پاک و مؤمن آورند. (از سبک شناسی ج 1 صص 413- 414) : بپذیرید آن را به عهد و میثاق من که به هیچ جای ودیعت نکنی آن را مگر پاکان و پاکیزگان. (تاریخ سیستان ص 40 از سبک شناسی)
یکی از جزایر چهارگانه ای است که کشور ژاپن را بوجود می آورند وبوسیلۀ تنگۀ چوغار از جزیره نیسپون که در جهت جنوبی ژاپن واقع و بزرگتر از سه تای دیگر است جدا شده و در گوشۀ جنوبی آن یک قطعه شبه جزیره دراز و معوج موسوم به ’اوسیما’ قرار دارد. از سمت شمال غربی به جزیره دراز موسوم به ساخالین متعلق به دولت روسیه و از سوی شمال شرقی هم به طرف مجمع الجزایر مسمی به کوریله از کشور ژاپن امتداد پیدا کرده و طولش به 560 وعرضش به 450 هزار گز بالغ میباشد و به انضمام جزایرکوچک قوریلۀ نامبرده مساحت سطحش به 6095 کیلومتر ونفوسش به 422300 تن بالغ میگردد و از این رو در هر هزار گز 7 نفر زندگی می کنند و این مقدار نسبت به سایر نقاط ژاپن بسیار کم است. (از قاموس الاعلام ترکی)
یکی از جزایر چهارگانه ای است که کشور ژاپن را بوجود می آورند وبوسیلۀ تنگۀ چوغار از جزیره نیسپون که در جهت جنوبی ژاپن واقع و بزرگتر از سه تای دیگر است جدا شده و در گوشۀ جنوبی آن یک قطعه شبه جزیره دراز و معوج موسوم به ’اوسیما’ قرار دارد. از سمت شمال غربی به جزیره دراز موسوم به ساخالین متعلق به دولت روسیه و از سوی شمال شرقی هم به طرف مجمع الجزایر مسمی به کوریله از کشور ژاپن امتداد پیدا کرده و طولش به 560 وعرضش به 450 هزار گز بالغ میباشد و به انضمام جزایرکوچک قوریلۀ نامبرده مساحت سطحش به 6095 کیلومتر ونفوسش به 422300 تن بالغ میگردد و از این رو در هر هزار گز 7 نفر زندگی می کنند و این مقدار نسبت به سایر نقاط ژاپن بسیار کم است. (از قاموس الاعلام ترکی)
رودباری است و نام ذویزن پادشاه حمیر از آن است زیرا از آن رودبار حمایت و نگهداری کرد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نام وادیی. (ناظم الاطباء). نام وادیی است در یمن. (از معجم البلدان). وادیی است به یمن که ’ذو’ بدان اضافه شود و به سبب وزن فعل غیرمنصرف است. ابن جنی گوید اصل آن یزأن است به دلیل اینکه گویند: رمح یزأنی. عبد بنی الحسحاس گوید: فان تضحکی منی فیارب لیله ترکتک فیها کالقباء مفرجا رفعت برجلیها و طامنت رأسها و سبسبت فیها الیزأنی المحدرجا. و یزأنی و ازأنی و آزنی هم گفته اند. صاغانی در تکلمه آن را منصرف دانسته و گفته است مادۀ ’زأن’ نامعروف است و ذو به اسماء جنس اضافه نشود و سیبویه گوید از خلیل پرسیدم هرگاه کسی را ’ذومال’ بنامند آیا تغییر می پذیرد؟ خیلی گفت: نه. نمی بینی ’ذویزن’ را استعمال کرده اند و تغییری نیافته است ؟ و ذویزن، بطنی از حمیر است که گروهی بدان منسوبند مانند: ابوالخیر مرثدبن عبداﷲ تابعی مصری که از عمرو و پسر او عبداﷲ و عقبه بن عامر و ابی ایوب انصاری رضی اﷲ عنهم روایت کرده و عبدالرحمان شماسه و یزید بن حبیب از او روایت کرده اند. او به سال 90 هجری قمری درگذشته است ابوالبقا (ابوالتقی) هشام بن عبدالملک یزنی حمصی از اسماعیل بن عیاش و بقیه حدیث کرده و ابوداود و نسائی و ابن ماجه و فریابی و پسر او عمرویه از وی روایت کرده اند. محدثی ثقه است و به سال 251 هجری قمری درگذشته و حسن بن تقی نوادۀ اوست. و ذویزن یکی از پادشاهان حمیر است از این رو بدین نام خوانده شده است که این وادی را حمایت کرده چنانکه گفته اند ذورعین و ذوجدن نام دو قصر در یمن، و نام ذویزن عامربن غوث بن سعد بن عوف بن عدی بن مالک بن زید بن سددبن زرعه بن سبای اصغر است. و شراحیل پسر اوست و ذویزن را به سبب شجاعتی که داشت سیف می نامیدند و زرعه بن عامربن سیف بن نعمان بن عفیر الاوسطبن زرعه بن عفیر الاکبربن الحرث بن نعمان بن قیس بن عبدبن سیف بن ذی یزن از نسل اوست. رسول (ص) به وی نامه نوشت. (از تاج العروس)
رودباری است و نام ذویزن پادشاه حمیر از آن است زیرا از آن رودبار حمایت و نگهداری کرد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نام وادیی. (ناظم الاطباء). نام وادیی است در یمن. (از معجم البلدان). وادیی است به یمن که ’ذو’ بدان اضافه شود و به سبب وزن فعل غیرمنصرف است. ابن جنی گوید اصل آن یزأن است به دلیل اینکه گویند: رمح یزأنی. عبد بنی الحسحاس گوید: فان تضحکی منی فیارب لیله ترکتک فیها کالقباء مفرجا رفعت برجلیها و طامنت رأسها و سبسبت فیها الیزأنی المحدرجا. و یزأنی و ازأنی و آزنی هم گفته اند. صاغانی در تکلمه آن را منصرف دانسته و گفته است مادۀ ’زأن’ نامعروف است و ذو به اسماء جنس اضافه نشود و سیبویه گوید از خلیل پرسیدم هرگاه کسی را ’ذومال’ بنامند آیا تغییر می پذیرد؟ خیلی گفت: نه. نمی بینی ’ذویزن’ را استعمال کرده اند و تغییری نیافته است ؟ و ذویزن، بطنی از حمیر است که گروهی بدان منسوبند مانند: ابوالخیر مرثدبن عبداﷲ تابعی مصری که از عمرو و پسر او عبداﷲ و عقبه بن عامر و ابی ایوب انصاری رضی اﷲ عنهم روایت کرده و عبدالرحمان شماسه و یزید بن حبیب از او روایت کرده اند. او به سال 90 هجری قمری درگذشته است ابوالبقا (ابوالتقی) هشام بن عبدالملک یزنی حمصی از اسماعیل بن عیاش و بقیه حدیث کرده و ابوداود و نسائی و ابن ماجه و فریابی و پسر او عمرویه از وی روایت کرده اند. محدثی ثقه است و به سال 251 هجری قمری درگذشته و حسن بن تقی نوادۀ اوست. و ذویزن یکی از پادشاهان حمیر است از این رو بدین نام خوانده شده است که این وادی را حمایت کرده چنانکه گفته اند ذورعین و ذوجدن نام دو قصر در یمن، و نام ذویزن عامربن غوث بن سعد بن عوف بن عدی بن مالک بن زید بن سددبن زرعه بن سبای اصغر است. و شراحیل پسر اوست و ذویزن را به سبب شجاعتی که داشت سیف می نامیدند و زرعه بن عامربن سیف بن نعمان بن عفیر الاوسطبن زرعه بن عفیر الاکبربن الحرث بن نعمان بن قیس بن عبدبن سیف بن ذی یزن از نسل اوست. رسول (ص) به وی نامه نوشت. (از تاج العروس)