معنی هزت - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با هزت
هزت
- هزت
- جنبش، شادمانی نشاط، آوازجوشش دیگ، تردد بانگ رعد، نوعی ازحرکت شتر. یا درهزت آوردن، به جنبش درآوردن باهتزاز درآوردن: (... واستعطافی نمودکه اعظاف محبت اورا درهزت آورد) یک بارجنباندن تحریک
فرهنگ لغت هوشیار
هزت
- هزت
- هزه و شادمانی و خورسندی و خوشدلی: سلطان را دگرباره هزت غزو و نشاط مجاهدت متمدد گشت. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به هزه شود
لغت نامه دهخدا
ازت
- ازت
- گازی بی رنگ و بو که چهار پنجم هوا را تشکیل می دهد، نیتروژن
فرهنگ لغت هوشیار
همت
- همت
- اراده، بلندطبعی، بلندنظری، جوانمردی، انگیزه و پشتکار قوی برای رسیدن به هدف
فرهنگ نامهای ایرانی