جدول جو
جدول جو

معنی یروع - جستجوی لغت در جدول جو

یروع
(یَ)
ترس و هول و خوف. (ناظم الاطباء). ترس و بیم، لغت ردی است. (منتهی الارب) (آنندراج). هراس. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یرمع
تصویر یرمع
فرفره، نوعی اسباب بازی کاغذی سبک و پره دار که بر اثر جریان باد دور خود می چرخد، پرپره، مازالاق، بادفر، بادفره، فرفروک
سنگ ریزۀ سفید درخشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یربوع
تصویر یربوع
نوعی موش صحرایی جونده خاکی رنگ با دم دراز، دست های کوتاه و پاهای بلند که با کمک پاهای عقبی خود می جهد، کلائو، کلاکموش، کلاوو، موش دوپا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یراع
تصویر یراع
نوعی مگس، مگس شب تاب، نی و قلم، در موسیقی کنایه از نی لبک، جبان، ترسو، بددل، احمق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فروع
تصویر فروع
فرع ها، شاخه ها، نتیجه ها، محصول ها، سودها، جمع واژۀ فرع
فروع دین: عبادات و اعمالی که مسلمان باید انجام بدهد و عبارت است از مثلاً نماز، روزه، خمس، زکات، حج، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مروع
تصویر مروع
کسی که دلش به ترس آمیخته، بیمناک، ترسیده، کسی که دچار بیم و ترس شده
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، خائف، رعیب، چغزیده، نهازیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خروع
تصویر خروع
کرچک، دانه ای درشت و روغن دار که روغن آن به عنوان مسهل به کار می رود، گیاه این دانه که علفی یک ساله و از خانوادۀ فرفیون است، بیدانجیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شروع
تصویر شروع
آغاز کردن به کاری، کاری را آغاز کردن، ابتدا، آغاز
شروع کردن: آغاز کردن، آغازیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یتوع
تصویر یتوع
هر گیاهی که ساقۀ آن شیر داشته باشد از قبیل مازریون، ماهودانه و امثال آن ها، گیاه شیردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زروع
تصویر زروع
زرع ها، کاشتن ها، زراعت کردن ها، مزروع ها، جمع واژۀ زرع
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
تمام شدن در فضل و درگذشتن از اصحاب در دانش و مانند آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). براعه. و رجوع به براعه و براعت شود.
لغت نامه دهخدا
(بَرْ وَ)
بنت واثق. صحابیه است و اصحاب حدیث بروع گویند. (منتهی الارب). واژه ی صحابی به عنوان یک اصطلاح تخصصی در علم رجال، برای افرادی به کار می رود که با پیامبر دیدار داشته اند، به اسلام گرویده و تا پایان عمر خود، ایمانشان را حفظ کرده اند. این افراد در گسترش اسلام و ایجاد تمدن اسلامی سهم به سزایی داشته اند.
لغت نامه دهخدا
(بَرْ وَ)
نام ناقۀ عبید راعی نمیری شاعر ابن حسین، و از اینجاست که جریر جندل بن راعی را بروع می گفت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
نعت تفضیلی از روع. ترسنده تر.
لغت نامه دهخدا
تصویری از صروع
تصویر صروع
جمع صرع، تاه های ریسمان کهرمان کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شروع
تصویر شروع
آغاز گشتن، شروع شدن، ابتدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع زرع، کشت ها فرزندان کاشتن زراعت کردن، کشتکاری کاشت زراعت، کاشته کشت جمع زروع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خروع
تصویر خروع
زن بد کار کرچک بید انجیر از گیاهان کرچک بید انجیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروع
تصویر تروع
ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ینوع
تصویر ینوع
سرخی خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یسروع
تصویر یسروع
کرمینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یفوع
تصویر یفوع
جای بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یتوع
تصویر یتوع
شیرابه دار گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یراع
تصویر یراع
نی نای، کلک (قلم)، بزدل، گول، کرم شب تاب شب افروز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یربوع
تصویر یربوع
کلاکموش از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرقوع
تصویر یرقوع
گرسنگی سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرمع
تصویر یرمع
باد فر فرفره: از بازیچه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مروع
تصویر مروع
بیمناک، ترسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قروع
تصویر قروع
چاه کم آب، گوسفندپشکی (پشک قرعه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دروع
تصویر دروع
جمع درع، زره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضروع
تصویر ضروع
جمع ضرع، پستان ها بزرگ پستان، خوار و فروتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروع
تصویر فروع
برتر گردیدن، بوادی فرود آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شروع
تصویر شروع
((شُ))
آغاز کردن، آغاز، ابتدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروع
تصویر فروع
((فُ))
جمع فرع، شاخه ها، ریشه هایی که از یک بیخ برآمده باشد، اموری که پیرو یک اصل باشند، علم فقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شروع
تصویر شروع
آغاز
فرهنگ واژه فارسی سره