جدول جو
جدول جو

معنی فروع

فروع((فُ))
جمع فرع، شاخه ها، ریشه هایی که از یک بیخ برآمده باشد، اموری که پیرو یک اصل باشند، علم فقه
تصویری از فروع
تصویر فروع
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فروع

فروع

فروع
فرع ها، شاخه ها، نتیجه ها، محصول ها، سودها، جمعِ واژۀ فرع
فروع دین: عبادات و اعمالی که مسلمان باید انجام بدهد و عبارت است از مثلاً نماز، روزه، خمس، زکات، حج، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر
فروع
فرهنگ فارسی عمید

فروع

فروع
موضعی است. (منتهی الارب). دارهالفروع جایی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

فروغ

فروغ
روشنائی، تابش، پرتو، شعله آتش، روشنی که از آتش خورشید و دیگر منابع نورانی می تابد
فروغ
فرهنگ نامهای ایرانی

فرود

فرود
پائین، نام پسر سیاوش، نام پسر کیخسرو، نام پسر خسرو پرویز و شیرین، نام پسر سیاوش و جریره و برادر کیخسرو پادشاه کیانی
فرود
فرهنگ نامهای ایرانی