جدول جو
جدول جو

معنی یرمع

یرمع
فرفره، نوعی اسباب بازی کاغذی سبک و پره دار که بر اثر جریان باد دور خود می چرخد، پرپره، مازالاق، بادفر، بادفره، فرفروک
سنگ ریزۀ سفید درخشان
تصویری از یرمع
تصویر یرمع
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با یرمع

یرمع

یرمع
بازیچه ای است مر کودکان را که به فارسی بادفر گویند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، یک نوع سنگ سپیدی است که در شکستن ریزه ریزه گردد و چون کسی اندوهگین و شکسته دل باشد می گویند: ترکته یفت الیرمع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سنگ سفید. (برهان). سنگ سفید. ج، یرامع. (مهذب الاسماء). سنگ سپیدی است که در آفتاب می درخشد. و یلمع همچنین. (فقه اللغه ثعالبی). و ثعالبی ذیل بیاض اقسام مختلف آرد: الیرمع، الحجر الابیض. (ص 41)
لغت نامه دهخدا

یرمق

یرمق
درم و دینار، زر و سیم، برای مِثال تا حکیم زمانه احمق شد / دل او عشق باز یرمق شد (سنائی۱ - ۶۷۸)
یرمق
فرهنگ فارسی عمید

یراع

یراع
نوعی مگس، مگس شب تاب، نی و قلم، در موسیقی کنایه از نی لبک، جبان، ترسو، بددل، احمق
یراع
فرهنگ فارسی عمید

ترمع

ترمع
جنبیدن یا تهدید کردن از خشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جنبیدن یا لرزیدن از خشم. (از اقرب الموارد) (از المنجد). جنبیدن از خشم. (از متن اللغه). لرزیدن از شدت غضب. (از متن اللغه) : رأیته کأنه یرعد من شدهالغضب. (متن اللغه) ، حیران و سرگشته شدن در گمراهی: دعه یترمع فی طُمَّته، یعنی بگذار او را تا حیران و سرگشته باشد در گمراهیهای خود و یا آلوده در پیخال خویش. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

یروع

یروع
ترس و هول و خوف. (ناظم الاطباء). ترس و بیم، لغت ردی است. (منتهی الارب) (آنندراج). هراس. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

یرمیع

یرمیع
در اصطلاح پزشکی هلیون است. (اختیارات بدیعی). رجوع به هلیون و یرامع و یرامیع شود
لغت نامه دهخدا