جدول جو
جدول جو

معنی مروع

مروع
کسی که دلش به ترس آمیخته، بیمناک، ترسیده، کسی که دچار بیم و ترس شده
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، خائف، رعیب، چغزیده، نهازیده
تصویری از مروع
تصویر مروع
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مروع

مروع

مروع
نعت فاعلی از مصدر ترویع. رجوع به ترویع شود. سهمگین و هولناک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مروع

مروع
نعت مفعولی از مصدر ترویع. رجوع به ترویع شود، مرد درست و راست فراست، یا آن که در دل او صواب انداخته باشند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کسی که بیم وخوف در دل او راه یافته باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مروع

مروع
نعت مفعولی از مصدر رَوع. رجوع به روع شود. ترسانیده شده. (غیاث). ترسیده. بیم کرده:
قاصداً آن روز بیوقت آن مروع
از خیالی کرد با خانه رجوع.
مولوی (مثنوی ج 4 ص 287)
لغت نامه دهخدا