جدول جو
جدول جو

معنی یربوع

یربوع
نوعی موش صحرایی جونده خاکی رنگ با دم دراز، دست های کوتاه و پاهای بلند که با کمک پاهای عقبی خود می جهد، کلائو، کلاکموش، کلاوو، موش دوپا
تصویری از یربوع
تصویر یربوع
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با یربوع

یربوع

یربوع
موش دوپای. موش صحرایی. موش دشتی. کلاکموش است. (یادداشت مؤلف). کلاکموش. موش دشتی. (ناظم الاطباء). ج، یرابیع. (منتهی الارب) (از آنندراج). موش دشتی. (اختیارات بدیعی) (دهار) (مهذب الاسماء) (از تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به موش دشتی و کلاکموش شود، گوشت پشت، یا آن به ضم است (یعنی یُربوع) . (منتهی الارب) (آنندراج). گوشت پشت مردم. ج، یرابیع. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

یربوع

یربوع
ابن حنظله بن مالک، پدر قبیله ای از تمیم و از آن قبیله است متمم بن نویرۀ صحابی. (منتهی الارب)
ابن قیظ، پدر بطنی است از مره و از آن بطن است حارث بن ظالم مری. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

مربوع

مربوع
تبدار، میانه بالا: مرد، چارشانه مرد گرفتار تب ربع، مرد میانه، ربع آنست که فاعلاتن راصلم کنندتا فاعل بماند آنگه مخبون گردانند فعل بماند و فعل چون از فاعلاتن خیزد آنرا مربوع خوانند و ربز چهار یک مال ستدن باشد، . . و چون فاعل چهار حرف بیش نیست و یک حرف از آن به خبن کم می کنند آنرا به چهار یک مال ستدن تعریف کردند
فرهنگ لغت هوشیار

یربوز

یربوز
گیاهی ازتیره اسفناجیان که علفی است و در اکثر نقاط آسیا و آفریقا و جنوب اروپا میرویدازاین گیاه ماده قرمز رنگی بدست می آورندکه جهت سرخ رنگ کردن شرابهای کم رنگ از آن استفاده میشود جربوز اربوز بلیطس اشکنی جرموز کستج چوتلایی بسندی فانتهاری منج سفیدمرز بقله یمانیه بقله عربیه کشنج کشنه
فرهنگ لغت هوشیار