- گیراگیر
- همهمه، غوغا، گیر و دار
معنی گیراگیر - جستجوی لغت در جدول جو
- گیراگیر
- سخت گرفتن، هنگام گیر و دار، غوغا همهمه، لحظه حساس. یا درگیر حرکت. در جناح حرکت در حال حرکت. یا در گیراگیر رفتن، در جناح رفتن، یا در گیراگیر جنگ. (معرکه)، در بحبوحه جنگ. یا در گیراگیر چیزی. مشغول آن بودن: تازه در گیراگیر آوردن تو بودم... یا روز گیراگیر. روز جنگ و پیکار
- گیراگیر
- بحبوحه، لحظه حساس
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گیرا گیر: نیست خالی بزم او از باش باش و نوش نوش نیست خالی رزم او از گیر گیر و های های. (منوچهری)
خرده گیر
شیر گیرنده آنکه شیر را شکار کند و بگیرد، دلیر پر زور پر قوت نیرومند، مست
گرفتن و بازداشت کردن پی در پی مردم
عیار گیرنده، صاحب عیار، آنکه عیار سیم وزر را می سنجد
بتندی بسرعت زود ازود: سنان در سینه ها پر زور میشد درون دیده گوراگور میشد. (امیر خسرو) با شعله سوزان: خانه گوراگور میسوخت
گیرنده جواهر
جذبه، درک، جذابیت
جذابیت
متداول، جامع
گیرنده شیر و پیروزمند، شجاع، دلیر و دلاور
گیرنده بودن، تاثیر، نفوذ، حالت مخصوص در سیمای شخص که دیگران را مجذوب سازد، جذابیت، فریبندگی
آنکه یا آنچه گرد و غبار چیزی را بگیرد، گردگیرنده
شیر گیرنده، کسی که شیر را شکار می کند، کنایه از دلیر، پرزور
آنکه گرد و غبار چیزی را بگیرد
آنکه صید گور (خر) کند: گوری الحق دونده بود و جوان گورگیر از پسش چو شیر دوان. (هفت پیکر)
قوت گیرندگی توانایی گرفتن: تن گوید: بار خدایا مرا بیافریدی بمانند پاره ای هیزم در دستم گیرایی نبود و در پایم روانی نبود، جذابیت فریبندگی، تاثیر نفوذ، صید کردن، اسارت گرفتاری
جذابیت، گرفتگی
شیرۀ گیاه، هر گیاهی که وقتی شاخۀ آن را ببرند شیره ای از آن خارج شود
شجاع، دلیر
Pervasive
onipresente
повсеместный
allgegenwärtig
wszechobecny
всезростаючий
omnipresente
omniprésent
onnipresente