جدول جو
جدول جو

معنی گیرایی

گیرایی
گیرنده بودن، تاثیر، نفوذ، حالت مخصوص در سیمای شخص که دیگران را مجذوب سازد، جذابیت، فریبندگی
تصویری از گیرایی
تصویر گیرایی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گیرایی

گیرایی

گیرایی
قوت گیرندگی توانایی گرفتن: تن گوید: بار خدایا مرا بیافریدی بمانند پاره ای هیزم در دستم گیرایی نبود و در پایم روانی نبود، جذابیت فریبندگی، تاثیر نفوذ، صید کردن، اسارت گرفتاری
فرهنگ لغت هوشیار

گیرایی

گیرایی
عمل گیرا، حالت و چگونگی گیرا، صفت گیرا، قوت گیرندگی، قبض و تصرف و توانایی گرفتن و ضبط کردن، (از ناظم الاطباء) : تن گوید بار خدایامرا بیافریدی بمانند پارۀ هیزم، در دستم گیرایی نبود و در پایم روانی نبود، (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 ص 301)، گرفتگی، (ناظم الاطباء)، ابتلاء وگرفتار شدن، تأثیر، جذب:
سعدی آتش زبانم در غمت سوزان چو شمع
با همه آتش زبانی در تو گیراییم نیست،
سعدی،
- گیرایی در چشم داشتن، جاذب بودن: چشمان او گیرایی خاص داشت، خاصیت جاذبیت در او بود، رجوع به گیرا شود
لغت نامه دهخدا

پیرایی

پیرایی
در ترکیبات بمعنی عمل پیراستن آید سرو پیرایی ناخن پیرایی
پیرایی
فرهنگ لغت هوشیار

سیرایی

سیرایی
سیری: گرگی بود که از پاره کردن و خوردن سیرابی نداشت. (صبحی افسانه های کهن 108: 2)
فرهنگ لغت هوشیار