- گھومنا
- چرخش، قدم بزن، پیچیدن، گردش کردن، غلتیدن، چرخیدن، به دور خود چرخیدن
معنی گھومنا - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
محصور کردن، را احاطه کنند، احاطه کردن
خفه کردن، زانو
اعتماد به نفس کاذب، تکبّر
از دست دادن
شستشو دادن، برای شستن، آبکشی کردن، شستن
برشته کردن، کباب کردن
لگام زدن، لمس کردن، سوزاندن
چرخاندن
جستجو کردن، برای پیدا کردن
چرخاندن
تونل زدن، کندن، خراشیدن، حفر کردن، گودال کندن
باز کردن، برای باز کردن، خشمگین شدن، باز کردن قفل، باز کردن بسته بندی، باز کردن رول ها، باز کردن گره ها
فراموشی، فراموش کردن
جوشیدن، برای شکستن
نفخ کردن، شکوفا شدن، رونق یافتن، گل دادن، تورّم ایجاد کردن
تحمیل، تحمیل کردن
تحویل دادن، ترک کردن
سنگین کردن، تاب خوردن، تکان دادن، تلو تلو خوردن
خیره نگاه کردن، خیره شدن، زل زدن
پرپشت، متراکم