جدول جو
جدول جو

معنی گژم - جستجوی لغت در جدول جو

گژم
(گُ)
درخت سده را گویند که درخت پشه غال است و بعربی شجرهالبق خوانند. (برهان). نام درختی است که آنرا دردارو و کنجک و سده و پشه دار و لامشکر و سارشکدار گویند. (جهانگیری). در غیاث اللغه درخت سدره آمده است. رجوع به شعوری ج 2 ورق 301 شود، اندوه و دلتنگی. (برهان) (آنندراج). مصحف گرم است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
گژم
نارون
تصویری از گژم
تصویر گژم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرم
تصویر گرم
اندوه، غم، دلتنگی
زخم، جراحت
قسمت تحتانی پشت گردن که بین دو شانه قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غژم
تصویر غژم
دانۀ انگوری که از خوشه جدا شده باشد، غژمه، غژب، برای مثال آن خوشه بین چنان که یکی خیک پر نبید / سربسته و نبرده بدو دست هیچ کس ی بر گونۀ سیاهی چشم است غژم او / هم بر مثال مردمک چشم از او تکس (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۰۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گام
تصویر گام
فاصلۀ میان دو پا هنگام راه رفتن، قدم
لجام
هشت نت که به ترتیب طبیعی صداها پشت سر هم باشد
گام برداشتن: به راه افتادن، قدم بر داشتن
گام برگرفتن: به راه افتادن، قدم بر داشتن، گام برداشتن
گام بیرون نهادن: قدم بیرون گذاشتن، از حد خود تجاوز کردن
گام زدن: قدم زدن، قدم برداشتن، راه رفتن، برای مثال اگر گامی زدم در کامرانی/ جوان بودم چنین باشد جوانی (نظامی۲ - ۲۶۳)
گام سپردن: راه پیمودن، طی طریق کردن
گام شمردن: قدم برداشتن، گام زدن، از روی حساب و به احتیاط قدم برداشتن
گام گذاردن: قدم گذاشتن، گام نهادن
گام گذاشتن: قدم گذاشتن، گام نهادن
گام نهادن: قدم گذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نژم
تصویر نژم
مه، بخاری که گاهی در هوای بارانی و مرطوب تولید می شود و فضا را تیره می کند، بخار آب پراکنده در هوای نزدیک زمین، ضباب، ماغ، نزم، میغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرم
تصویر گرم
واحد اندازه گیری جرم در دستگاه متری، معادل یک هزارم کیلوگرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بژم
تصویر بژم
شبنم، رطوبتی که شب روی گیاه ها یا چیزهای دیگر تولید می شود، قطره ای شبیه دانۀ باران که شب در روی برگ گل یا گیاه می نشیند، بشم، بژم، بشک، اپشک، افشک، افشنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرم
تصویر گرم
مقابل سرد، دارای حرارت مثلاً آب گرم،
به وجود آورندۀ گرما مثلاً پتوی گرم،
کنایه از با محبت و صمیمیت مثلاً سلام گرم،
کنایه از پرهیجان، باشور و نشاط مثلاً مجلس گرم،
کنایه از مطلوب، دلنشین مثلاً صدای گرم،
ویژگی رنگی که القاکنندۀ احساس گرما یا هیجان است مثلاً نارنجی رنگی گرم است،
در طب قدیم از مزاج های چهارگانۀ بدن مثلاً طبع گرم،
در حال گرمی مثلاً چای را گرم بنوش
گرم راندن: کنایه از تند راندن، به شتاب راندن، شتافتن، تند رفتن
گرم گرفتن: کنایه از با کسی به گرمی و محبت صحبت کردن، اظهار دوستی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لژم
تصویر لژم
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لجم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پژم
تصویر پژم
پژ، زمین پست و بلند و ناهموار، گل کهنه و نرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دژم
تصویر دژم
افسرده، رنجور، دلتنگ، اندوهگین، خشمگین، آشفته، کنایه از ویژگی چشمی که خمار است، چشم مست، برای مثال دو نرگس دژمّ و دو ابرو به خم / ستون دو ابرو چو سیمین قلم (فردوسی - ۱/۱۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
یا گژدم طاس آبگون. برج عقرب. یا گژدم گردون. برج عقرب یا گژدم نیلوفری. برج عقرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوم
تصویر گوم
اذخر گورگیا
فرهنگ لغت هوشیار
گل و لای تیره که در ته حوض وبن تالاب باشد: آب ناخورده از بن برکه نیلوفرگون همچو نیلوفر تا فرق چرا در لژنم ک (اثیرا خسیکتی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
بخاری که نزدیک زمین پدیدآید ضباب: زمیغ ونزم که بدروزروشن ازمه تیر چنان نمودکه تاری شب ازمه آبان. (عنصری. لفااق. 343)
فرهنگ لغت هوشیار
گرما، دارای حرارت، نقیص سرد غم، اندوه و زحمت، دلگیری پنج گرم تقریباً برابر یک مثقال است، واحد وزن در فرانسه می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گام
تصویر گام
قدم، فاصله میان دو پا هنگام راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غژم
تصویر غژم
غضب، قهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رژم
تصویر رژم
رزم و جنگ و نبرد و پیکار و حرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دژم
تصویر دژم
پژمان و اندوهگین از غم و پژمرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بژم
تصویر بژم
شبنم، یا بمعنی بخار بامداد که روی زمین را بپوشد
فرهنگ لغت هوشیار
گردنه گریوه کتل بش بند سر کوه، زمین پست و بلند. یا سر پژ گرفتن، (ظاهرا بصورت سخریه و استهزا) کار را بکمال رساندن باشد از خوب یا زشت مثل اینکه امروز گویند: (معرکه کردی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم
تصویر گرم
((گِ رَ))
یک هزارم کیلو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گیم
تصویر گیم
((گِ))
دور بازی مثلاً در بازی تنیس یا والیبال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرم
تصویر گرم
((گَ))
آن چه دارای گرماست، ضد سرد، با محبت، صمیمی، تندخو، دلنشین، دلچسب
گرم و سرد چشیده: کنایه از آن که تجربه های بسیار کرده و ورزیده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرم
تصویر گرم
میان دو دوش، گوشت پس گردن نزدیک به مازه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرم
تصویر گرم
((گُ))
اندوه، زحمت، غم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غژم
تصویر غژم
((غُ))
یک حبه از میوه انگور که به خوشه وصل است، غژمه، حبه، گله، غجمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گام
تصویر گام
توالی طبیعی هشت نت موسیقی که به طور طبیعی پشت سر هم قرار بگیرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گام
تصویر گام
فاصله میان دو پا، قدم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غژم
تصویر غژم
((غَ))
خشم، قهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دژم
تصویر دژم
((دُ ژَ))
افسرده، دلتنگ، خشمگین، آشفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پژم
تصویر پژم
((پَ))
کتل، زمین پست و بلند، پژ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گژدم
تصویر گژدم
((گَ دُ))
عقرب
فرهنگ فارسی معین