معنی پژم - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با پژم
پژم
پژم
گردنه گریوه کتل بش بند سر کوه، زمین پست و بلند. یا سر پژ گرفتن، (ظاهرا بصورت سخریه و استهزا) کار را بکمال رساندن باشد از خوب یا زشت مثل اینکه امروز گویند: (معرکه کردی)
فرهنگ لغت هوشیار
پژم
پژم
ناحیتی است بزرگ از دیلمان به دیلم خاصه، (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
پژم
پژم
مردم فرومایه که بتازی رذل گویند. (فرهنگ رشیدی). این کلمه در جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
پژم
پژم
صاحب فرهنگ شعوری از المشکلات نقل میکند: هو مایسقط من الثلج فی اللیل. ظاهراً مصحف نزم است. ژاله. شب نم. صقیع. و رجوع به نزم شود
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.