- گچک
- کمانچه کجک: زهر مو چون گچک میکرد فریاد دل اصحاب میگشت از غم آزاد. (خوارزمی)
معنی گچک - جستجوی لغت در جدول جو
- گچک ((گ چَ))
- نام سازی است شبیه کمانچه که با آرشه نواخته می شود
- گچک
- سرود، غژک، غیچک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مثلث
کارد چاقو
گل ورد
گنجشک
کسی که نتواند فصیح سخن بگوید
مصغر گل
در علم زیست شناسی گل
گیاهی با برگ هایی به شکل پولک های باریک و بی رنگ و ساقۀ سبز که بیشتر در کشتزارها می روید و انگل گیاه های دیگر مخصوصاً یونجه و خیار می شود، گل جالیز
کنایه از سخنی که به طعنه و کنایه بگویند، طعنه، سرزنش
در علم زیست شناسی گل
گیاهی با برگ هایی به شکل پولک های باریک و بی رنگ و ساقۀ سبز که بیشتر در کشتزارها می روید و انگل گیاه های دیگر مخصوصاً یونجه و خیار می شود، گل جالیز
کنایه از سخنی که به طعنه و کنایه بگویند، طعنه، سرزنش
دستمال سه گوشه که زنان بر سر می بندند
فرصت و موقع مناسب برای کاری
سرما، تشنج
چیزی که شراب خواران با آن تغییر ذائقه می دهند، مزه
سرما، تشنج
چیزی که شراب خواران با آن تغییر ذائقه می دهند، مزه
آروغ، باد صدا داری که از راه گلو بیرون آید، باد گلو، روغ، وروغ، آجل، وارغ، رغ، رجغکبرای مثال ببندد دهان خود از فرط بخل / که برناید از سینۀ او رچک (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۶)
گل سرخ، گلی معطر با گلبرگ های سرخ و ساقه های ضخیم و برگ های بیضی که انواع مختلف دارد، لکا، آتشی، گل سوری، سوری، بوی رنگ، رز، ورد، گل آتشی
گیپا، نوعی خوراک که برنج و لپه و گوشت را لای تکه های شکمبۀ گوسفند می پیچند و می پزند
سازیست از مطلقات ذوات الاوتار و آن دارای کاسه ایست و بر سطح آن پوست کشن و بکمانه در عمل آورند و بر روی آن ده وتر (سیم) بندند
نادرست نویسی غژک از ساز ها نوعی آلت موسیقی است
کیک بر غوث
گردنه کوه کیپای کوچک و آن پوست پاره های شکنبه گوسفند است که دوزند و از برنج و مصالح پر کنند و پزند: بامدادان چو تردید گدک و پاچه زنند می برند از پی آن کله و کیپا در کار. (بسحاق اطعمه)
منسوب به گچ. ساخته از گچ: دیوار گچی شمع گچی، گچ آلوده: سید میران سرشانه پالتو خود را که بدیوار گرفته و گچی شده بود تکاند، گچ فروش فروشنده گچ
کسی که زبان او بفصاحت جاری نباشد
گل کوچک، سخنی که از روی طعنه و بطریق کنایه گویند چنانکه رو سپید بر زنان هرزه اطلاق کنند و منظور رو سیاه است: گر پیش گل کشم گله مشکبوی تو بر من گلک مزن که نیندیشم از گلک. (سوزنی)، صمغی است که از گیاه کنجیده گیرند و بنام انزروت خوانده میشود، گیاهی است طفیلی از تیره گل میمونیان که دسته خاصی را در این تیره بوجود میاورد. این گیاه از طفیلی های خطرناک نباتات دیگر است و بسیار موذی است و چون کلروفیل ندارد بریشه نباتات مختلف مخصوصا گیاهانی که ساقه های نرم و پر آب دارند (از قبیل باقلا ماش زردک شاه دانه نخود گوجه فرنگی کدو خیار خربزه هندوانه و غیره) چسبیده و مواد غذایی را از آنها بدست میاورد و مزارع را بکلی خراب و ضایع میسازد. این گیاه طفیلی دارای برگهای فلس مانندی است که عاری از ماده سبز هستند و معمولا برنگ ساقه گیاه میزبان یا بنفش و یا قرمزند. پس از آنکه نمو این گیاه کامل شود گلهای نسبه درشت میدهد و پس از رسیدن تخم این گیاه باطراف پاشیده میشود و گیاهان دیگر را آلوده میسازد. معمولا بهترین راه مبارزه با گیاه مذکور آنست که چون در مزرعه ای پیدا شود اولا سعی کنند که قبل از رشد کامل این گیاه را از بین ببرند و ثانیا تا مدتی آن زمین را بایر نگهدارند تا تخمهایش پوسیده و از بین بروند علف شیطان علف جالیز گل جالیز هالوک ریحی اوروبنخی خانق الکرسنه طراثیث طرثوث. یا گلک انار. گل درخت انار گل انار بوستانی
سرمه
ترکی مغولی کبود، آسمان مغاک کوچک گودال خرد. آبی (رنگ) کبود: گوک اردو، آسمان
کیک گزنه گزنک
چارقد خرد سه گوش که زنان و اطفال بر سر پوشند، مقنعه کوچک، سرانداز ترکی کلوته گلوته روپاک چارقد کوچک مثلث شکل که زنان و کودکان با آن سرخود را پوشند کلوته، طرح مخصوصی است در قالی بافی
عدس ماش: بر آتش حسد دل زیرکترین خصم جوشد بر آن قیاس که در زیر با مچک. (سوزنی) توضیح بعضی مچک را بادام کوهی تلخ دانسته اند که آنرا بریان کرده در شور با و غذا های دوایی بجای روغن بکار برند
نجک
تکمه گریبان، گوی گریبان، گوگه، گوگ، گوکه، قوقه
تشنج
((گَ زَ))
فرهنگ فارسی معین
مزه، چیزی که با آن تغییر ذائقه دهند، سرما زده، موقع، فرصت مناسب، بهانه، دستاویز، دست کسی دادن یا افتادن، بهانه یا مدرک به دست کسی افتادن یا دادن
نوبت، دفعه، کرت، نوبت آب در زراعت (معمولاً در 8 یا 16 روز)