جدول جو
جدول جو

معنی گوک

گوک
تکمه گریبان، گوی گریبان، گوگه، گوگ، گوکه، قوقه
تصویری از گوک
تصویر گوک
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با گوک

گوک

گوک
ترکی مغولی کبود، آسمان مغاک کوچک گودال خرد. آبی (رنگ) کبود: گوک اردو، آسمان
فرهنگ لغت هوشیار

گوک

گوک
یکی از دهستانهای بخش شهداد شهرستان کرمان، این دهستان در جنوب شهداد واقع شده و حدود آن بشرح زیر است، از شمال به دهستان حومه شهداد از خاوربه دهستان نسک، از جنوب به دهستان تهرود و از باختربه دهستان حومه ماهان، موقعیت آن کوهستانی است، قراء آن در دره ها واقع شده است، هوای آن سرد و آب آن از قنوات و چشمه ها تأمین میشود، محصول عمده آن غلات است و میوۀ آن بخوبی مشهور است، شغل ساکنان زراعت وصنایع دستی آنان قالی بافی است، دهستان از 9 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 5800 تن است، مرکز دهستان قصبۀ گوک است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

گوک

گوک
تکمه را گویند و معرب آن قوقه بود، (جهانگیری)، به معنی تکمه است و معرب آن قوقه است، (انجمن آرا)، تکمۀ گریبان باشد و آن را گوی گریبان هم می گویند، (برهان)، شکل قدیم گو، گوی، (حاشیۀ برهان)، رجوع به گوکه و گوگ شود، دانه های سختی که در اعضا بهم می رسد و درد نمی کند و عربان ثؤلول خوانندش، (برهان)، گوکه، (حاشیۀ برهان)، دانه ها باشد که براعضای آدمی برآید و پخته نشود و آن را ازخ نیز گویند، (جهانگیری)، زگیل، زخ، آزخ، آژخ، بالو، پالو، گندمه، و رجوع به گوکه و گوگ شود، گوساله که بچۀ گاو باشد، (از برهان)، گوکه طبری گوک (گوساله)، (واژه نامه 664) (حاشیۀ برهان چ معین)، گوساله را نیز گوک و گوکه گفته اندو اصل در آن گاوک بوده به کاف تصغیر در طبرستان مستعمل است، (انجمن آرا) (آنندراج)، رجوع به گوک شود
لغت نامه دهخدا