جدول جو
جدول جو

معنی گپی - جستجوی لغت در جدول جو

گپی
بوزینه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، کپّی، قرد
تصویری از گپی
تصویر گپی
فرهنگ فارسی عمید
گپی
(گُ)
کبی. کپی. بوزینه. (لغت فرس اسدی ص 530). حمدونه. میمون. قرد: خدای تعالی دو گروه را مسخ کرد و از بنی اسرائیل یکی از اصحاب المائده را خوک گردانید و دگر گروه پیش از داود بودند اندر دیهی که روز شنبه ماهی داشتندی و شنبه را نگاه نداشتندی. خدای تعالی ایشان را مسخ کرد و گپی و بوزینه گردانید. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف).... پس خدای تعالی آن خلق را که نافرمانی کردند از پس دو سال ایشان را بوزینه و گپی گردانید و هفت روز بزیستند بعد از آن بمردند. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی ایضاً). در میان کوه اول چندین هزارهزار گپی پیش آمدند و در میان کوه دوم چندین هزارهزار زرافه. (مجمل التواریخ و القصص).
یکی پیر گپی بیامد چو دود
ز شیران و دیوان کالا ربود.
؟ (از فرهنگ اسدی ص 530)
لغت نامه دهخدا
گپی
(گِ)
در ترکی ترجمه لفظ ’مانند’ آید که حرف تشبیه است. (آنندراج) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
گپی
(گِ مَ)
دهی از دهستان میانکوه بخش چاپشلو از شهرستان دره گز، در 50هزارگزی جنوب باختری باشلو، سر راه شوسۀ عمومی قوچان به دره گز. کوهستانی، معتدل و سکنۀ آن 164 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، بنشن و شغل مردم زراعت است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
گپی
بوزینه میمون قرد: ... دگر گروه پیش از داود بودند اندر دیهی که روز شنبه ماهی داشتندی و شنبه را نگاه نداشتندی. خدای تعالی ایشانرا مسخ کرد و گپی و بوزینه گردانید
فرهنگ لغت هوشیار
گپی
((گُ))
بوزینه، میمون
تصویری از گپی
تصویر گپی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلی
تصویر گلی
(دخترانه)
مانند گل، قرمز رنگ، منسوب به گل، مانند گل، به رنگ گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گوی
تصویر گوی
گو، هر چیز گرد مانند گلوله، توپ پلاستیکی، در ورزش توپ چوبی که آن را با چوگان می زنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کپی
تصویر کپی
تصویری که به وسیلۀ دستگاه فتوکپی از نسخۀ اصلی گرفته می شود، آنچه عیناً از از نوشتۀ دیگر رونویسی می شود، تصویری که از روی تصویر دیگر ترسیم می شود، کنایه از کاملاً شبیه کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپی
تصویر چپی
کنایه از طرفدار اصلاحات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و امثال آن، چپ بودن، چپه شده، منحرف گشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپی
تصویر سپی
سفید، از رنگ های ترکیبی شبیه رنگ برف یا شیر تازه، هر چیزی که دارای این رنگ باشد، روشن، آنکه پوست سفید دارد، فاقد رنگ، نوشته یا نقش مثلاً کاغذ سفید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کپی
تصویر کپی
بوزینه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، گپی، قرد، برای مثال شیری که پیل بشکند از بیم تیغ تو / اندر ولایت تو چو کپی رود ستان (فرخی - ۳۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گپر
تصویر گپر
خفتان، نوعی جامۀ کژآگند که هنگام جنگ بر تن می کردند، کبر، گبر، قزاگند، تجفاف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گسی
تصویر گسی
گسیل، روانه کردن، فرستادن، روانه، فرستاده،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلی
تصویر گلی
چیزی که از گل ساخته شده باشد، گل آلود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گری
تصویر گری
پیمانه، کیل، گره، پنگان، گز، جریب، برای مثال زان که امثال مرا بی شاعری بسیار داد / کاخ های چار پوشش باغ های چل گری (انوری - ۴۵۶)
کچلی، جرب، نوعی بیماری پوستی واگیردار که باعث سوزش و خارش پوست بدن و پیدا شدن جوش های بسیار ریز روی پوست می شود، انگل آن در زیر پوست بدن سوراخ هایی ایجاد می کند، گر، گال، اندروب، اندوب، انروب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلی
تصویر گلی
به رنگ گل سرخ، گل فروش
فرهنگ فارسی عمید
قوبا ادرفن. توضیح کلمات: ادرفن قوابی قوبا و گپه در ماخذ مختلف مرادف هم بکار رفته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لپی
تصویر لپی
منسوب به لپ. یا اشتباه لپی. اشتباه صریح و آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
گاهی: گهی لقب نهم آشفته زنگیی را حور گهی خطاب کنم باز سفله ای را راد. (ظهیر فاریابی) منسوب به گه: بچه با کون گهی در اطاق راه میرود
فرهنگ لغت هوشیار
گس بودن عفوصت. ارسال فرستادن، راهی رونده: نومید مکن گسیل سایل را بندیش زروزگار آن سایل. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشی
تصویر گشی
خوشی خوشحالی شادمانی، خرامیدگی رفتار توام با ناز
فرهنگ لغت هوشیار
گزنده: بباد سرد توان کرد آتش حدثان که آتش حدثان همچو آتشی است گزی. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلی
تصویر گلی
رنگ سرخ، برنگ گل گل آلود، آلوده به گل و خاکی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گری
تصویر گری
گریستن گریه، امر از گریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گپر
تصویر گپر
خفتان
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گچ. ساخته از گچ: دیوار گچی شمع گچی، گچ آلوده: سید میران سرشانه پالتو خود را که بدیوار گرفته و گچی شده بود تکاند، گچ فروش فروشنده گچ
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی بر گرفته از نامواژه ی} گوتس {تنده کاری گونه ای از مهرازی (معماری سنج خرد ناب) با کاربرد بام های تنده یا سراشیب و کمانه های جناغی، زمخت، ارامک (وحشی) منسوب به گت منسوب به قوم گت، سبک هنری که در فرانسه در اواخر قرن 12 م. بوجود آمد و در سراسر دوره قرون وسطی تا اواسط قر. 16 در اروپا معمول بود. اصطلاح گتیک (گتی) در قرن 16 متداول گردید و منظور اصلی موجدان این اصطلاح تحقیر این سبک بود زیرا مردم آن دوران که در نتیجه تحقیقات باستانشناسی فریفته هنر روم شده بودند تصور میکردند که این سبک متعلق باقوام نیمه وحشی گت است. مختصات این سبک را باید در نوع معماری قرنهای 16- 12 م. جستجو کرد معماری گتی نقاشی و پیکر تراشی را بخدمت خود در آورد. خصایص این سبک ازین قرار است: الف - استعمال طاق بشکل چلیپا های بیضوی. ب - عمومیت دادن قوس جناقی بجای قوس هلالی. ج - استعمال ستونی که انتهای آن نیم طاق دارد. و آن نوعی قوس اتکایی است. د - اختراع اشکال جدید برای تزیین ابنیه
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی کلاه لبه دار رونوشت از نوشته، رونگاشت از نگاره میمون (مطلقا) بوزینه قرده: (در آن وادی نگاه کردم همه وادی پر از قرده و خنازیر بود یعنی پر از کپی و خوک ترسیدم از آن حال) (تفسیر ابو اتلفنج)، میمون سیاه (خصوصا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قپی
تصویر قپی
نادرست نویسی غپی پارسی است لاف کرکری شاخ و شانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اپی
تصویر اپی
فرانسوی سنبله خوشه سوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نپی
تصویر نپی
نبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اپی
تصویر اپی
خوشه، سنبله، سوک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کپی
تصویر کپی
روگرفت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گوی
تصویر گوی
کره
فرهنگ واژه فارسی سره