جدول جو
جدول جو

معنی گویل - جستجوی لغت در جدول جو

گویل
(گَ لَ/ لِ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان. واقع در 10هزارگزی جنوب خاوری کوزران و 3هزارگزی جنوب راه فرعی سنجابی محلی به کرمانشاه. دشت و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 140 تن است. آب آن از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوب، دیم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و درتابستان اتومبیل رو است. زمستان گله داران حدود گرمسیر به ذهاب میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گولی
تصویر گولی
(دخترانه)
یک گل (نگارش کردی: گو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سویل
تصویر سویل
(دخترانه)
دوست داشته شده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عویل
تصویر عویل
فریاد، بلندآوازی در گریه و ناله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوریل
تصویر گوریل
میمون انسان نما، با قد بلند، وزن زیاد، دندان های نیش دراز، بدنی پوشیده از موهای بلند، بدون دم، علف خوار و بسیار قدرتمند و ورزیده که در جنگل های آفریقا یافت می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تویل
تصویر تویل
ویژگی کسی که موهای جلو سرش ریخته باشد، پیشانی، تارک، فرق سر، برای مثال پشت کوژ و سر تویل و روی بر کردار نیل / ساق چون سوهان و دندان بر مثال اسنزه (رودکی - ۵۱۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوال
تصویر گوال
جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گاله، غنج، ایزغنج، غرار، غراره، جوالق، شکیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گویش
تصویر گویش
لهجۀ خاصی از یک زبان، گفتن، گفتار، کلام، سخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گسیل
تصویر گسیل
روانه کردن، فرستادن، روانه، فرستاده، برای مثال نومید مکن گسیل سائل را / بندیش ز روزگار آن سائل (ناصر خسرو - ۲۷۰)
گسیل داشتن: فرستادن کسی به جایی، روانه کردن
گسیل کردن: فرستادن کسی به جایی، روانه کردن، گسیل داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گویا
تصویر گویا
گوینده، سخنگو، واضح، رسا، مثل اینکه، گوییبرای مثال گویا طلوع می کند از مغرب آفتاب / کآشوب در تمامی ذرات عالم است (محتشم - ۵۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
(یُ)
دهی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج. واقع در 45هزارگزی شمال خاوری دژشاهپور و 10هزارگزی مرز ایران و عراق. کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 150 تن است. آب آن از رود خانه محلی و چشمه سار تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و لبنیات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است. پاسگاه مرزبانی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذویل
تصویر ذویل
خشک گیاه خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طویل
تصویر طویل
مستطیل، بلند، دیرباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گویه
تصویر گویه
گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گویی
تصویر گویی
مدور، مانند گوی، گرد، کروی گویا، مثل اینکه
فرهنگ لغت هوشیار
احمقی ابلهی کانایی نادانی: همه مشغولی عالم گولی است ترک گولی بخدا مشغولی است. (جامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوگل
تصویر گوگل
گله (بزرگ) گاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوریل
تصویر گوریل
قسمی از میمون که شباهت تام به انسان دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوال
تصویر گوال
گوشه و خلوتگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسیل
تصویر گسیل
روانه ساختن و فرستادن کسی به جایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کویل
تصویر کویل
شکوفه بابونه زهر بابونج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عویل
تصویر عویل
بلند کردن آواز به گریه و ناله، بلند و آوازی در گریه و ناله
فرهنگ لغت هوشیار
گوی کوچک گویچه: بر جیب و کله نهند پس تر آن قوقه لعل و گویک زر. (تحفه العراقین)، تکمه گوی گریبان، گویی که بر سر فرج باشد: سیلی خورد از گویک زهدانی خاتون هر نطفه افسرده که جست از کمر تو. (سنائی)، زهدان رحم، سرگین چهار پایان که جعل آن را میگرداند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دویل
تصویر دویل
مکر و حیله را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زویل
تصویر زویل
جنبش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سویل
تصویر سویل
همتا همانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تویل
تصویر تویل
بالای پیشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حویل
تصویر حویل
گواه، پابندان، آهنگ (قصد)، بر گردانیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اویل
تصویر اویل
هاریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گویش
تصویر گویش
لهجه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گسیل
تصویر گسیل
اعزام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گویال
تصویر گویال
کره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گویا
تصویر گویا
مثل اینکه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طویل
تصویر طویل
دراز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گویه
تصویر گویه
مقوله
فرهنگ واژه فارسی سره