گوهرساز. گوهرشناس. سازنده وصانع گوهر. (بهار عجم) : کسی که گوهر را حکاکی کند یا در رشته کشد. (از بهار عجم) (آنندراج). جواهری و جواهرفروش. (ناظم الاطباء) (از بهار عجم) : سبک شد شبه گشت گوهر گران چنین است خود رسم گوهرگران. نظامی (از بهار عجم)
گوهرساز. گوهرشناس. سازنده وصانع گوهر. (بهار عجم) : کسی که گوهر را حکاکی کند یا در رشته کشد. (از بهار عجم) (آنندراج). جواهری و جواهرفروش. (ناظم الاطباء) (از بهار عجم) : سبک شد شبه گشت گوهر گران چنین است خود رسم گوهرگران. نظامی (از بهار عجم)
دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز واقع در 74000 گزی جنوب خاور زرقان و 7000 گزی راه فرعی بندامیر به خرامه، جلگه و معتدل مالاریایی است، سکنۀ آن 319 تن است، آب آن از رود کر است، محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت وراه آن مالرو است، این قریه را معزآباد هم گویند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)، در دو فرسخ و نیم مشرقی گاوکان است، (فارسنامۀ ناصری گفتار دوم ص 258)
دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز واقع در 74000 گزی جنوب خاور زرقان و 7000 گزی راه فرعی بنداَمیر به خرامه، جلگه و معتدل مالاریایی است، سکنۀ آن 319 تن است، آب آن از رود کر است، محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت وراه آن مالرو است، این قریه را معزآباد هم گویند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)، در دو فرسخ و نیم مشرقی گاوکان است، (فارسنامۀ ناصری گفتار دوم ص 258)
آنکه صید گور کند، (آنندراج) : چو با گورگیران ندارند زور به پای خود آیند گوران به گور، نظامی (از آنندراج)، گوری الحق دونده بود و جوان گورگیر از پسش چو شیر دوان، نظامی (هفت پیکر ص 73)
آنکه صید گور کند، (آنندراج) : چو با گورگیران ندارند زور به پای خود آیند گوران به گور، نظامی (از آنندراج)، گوری الحق دونده بود و جوان گورگیر از پسش چو شیر دوان، نظامی (هفت پیکر ص 73)
به معنی گوراگور است که زودزود و جلدجلد باشد، (برهان) (آنندراج)، گوراگور و زودزود و به زودی، (ناظم الاطباء)، رجوع به گوراگور شود، نوعی از پرنده هم هست که آن را خرجل می گویند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
به معنی گوراگور است که زودزود و جلدجلد باشد، (برهان) (آنندراج)، گوراگور و زودزود و به زودی، (ناظم الاطباء)، رجوع به گوراگور شود، نوعی از پرنده هم هست که آن را خرجل می گویند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوۀ شهرستان سنندج واقع در 45000 گزی باختر پاوه، کنار رود خانه سیروان، مرز ایران و عراق. کوهستانی و گرمسیر و دارای 20 تن سکنه است و قشلاق 20خانوار از طایفۀ کوکوئی جوانرود است، راه آن مالروو صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوۀ شهرستان سنندج واقع در 45000 گزی باختر پاوه، کنار رود خانه سیروان، مرز ایران و عراق. کوهستانی و گرمسیر و دارای 20 تن سکنه است و قشلاق 20خانوار از طایفۀ کوکوئی جوانرود است، راه آن مالروو صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
منسوب به گوهر. از گوهر. گوهری: چشمۀ صلب پدر چون شد به کاریز رحم زان مبارک چشمه زاد این گوهرین دریای من. خاقانی. ، مرصع. آراسته به گوهر: همه گوهرین ساز و زرین ستام بلورین طبق بلکه بیجاده جام. نظامی. بساطی گوهرین در وی بگستر بیار آن کرسی شش پایۀ زر. نظامی. بجز گوهرین جام و زرین عمود به خروار عنبر به انبار عود. نظامی
منسوب به گوهر. از گوهر. گوهری: چشمۀ صلب پدر چون شد به کاریز رحم زان مبارک چشمه زاد این گوهرین دریای من. خاقانی. ، مرصع. آراسته به گوهر: همه گوهرین ساز و زرین ستام بلورین طبق بلکه بیجاده جام. نظامی. بساطی گوهرین در وی بگستر بیار آن کرسی شش پایۀ زر. نظامی. بجز گوهرین جام و زرین عمود به خروار عنبر به انبار عود. نظامی
خریدار گوهر: گهرخریدند او را به شهرها چندان که سیر گشت ز گوهرفروش، گوهرخر. فرخی. گاه گوهرپاش گردد گاه گوهرگون شود گاه گوهربار گردد گاه گوهرخر شود. فرخی. ، مجازاً سخن شناس. شعرشناس. نوازندۀ شاعر: جهانی به گوهر برانباشتم که چون شاه گوهرخری داشتم. نظامی
خریدار گوهر: گهرخریدند او را به شهرها چندان که سیر گشت ز گوهرفروش، گوهرخر. فرخی. گاه گوهرپاش گردد گاه گوهرگون شود گاه گوهربار گردد گاه گوهرخر شود. فرخی. ، مجازاً سخن شناس. شعرشناس. نوازندۀ شاعر: جهانی به گوهر برانباشتم که چون شاه گوهرخری داشتم. نظامی
گرایندۀگوهر. مایل به گوهر. مؤلف بهار عجم در معنی این کلمه نویسد: هرچند گرایش به معنی میل است لیکن چون میل بر چیز نامقدور نفع ندارد پس گرایش است که همان بسوی مقدور باشد و بنابراین گوهرگرای به معنی حاصل کننده گوهر باشد: از آن کان گوهرگرای آمدند چو کیخسروان بازجای آمدند. نظامی. چو ماند این یکی رشته گوهر بجای دگر ره شد آن رشته گوهرگرای. نظامی
گرایندۀگوهر. مایل به گوهر. مؤلف بهار عجم در معنی این کلمه نویسد: هرچند گرایش به معنی میل است لیکن چون میل بر چیز نامقدور نفع ندارد پس گرایش است که همان بسوی مقدور باشد و بنابراین گوهرگرای به معنی حاصل کننده گوهر باشد: از آن کان گوهرگرای آمدند چو کیخسروان بازجای آمدند. نظامی. چو ماند این یکی رشته گوهر بجای دگر ره شد آن رشته گوهرگرای. نظامی
منسوب به گوهر: دارای گوهر: چشمه صلب پدر چون شد بکاریز رحم زان مبارک چشمه زاد این گوهرین دریای من. (خاقانی)، مزین بجواهر مرصع به در: و اگر بخواهی اسب بازین و ساز گوهرین و مرواریدین و زرین و یاقوتین بیرون آید
منسوب به گوهر: دارای گوهر: چشمه صلب پدر چون شد بکاریز رحم زان مبارک چشمه زاد این گوهرین دریای من. (خاقانی)، مزین بجواهر مرصع به در: و اگر بخواهی اسب بازین و ساز گوهرین و مرواریدین و زرین و یاقوتین بیرون آید