منسوب به گوهر: دارای گوهر: چشمه صلب پدر چون شد بکاریز رحم زان مبارک چشمه زاد این گوهرین دریای من. (خاقانی)، مزین بجواهر مرصع به در: و اگر بخواهی اسب بازین و ساز گوهرین و مرواریدین و زرین و یاقوتین بیرون آید
منسوب به گوهر. از گوهر. گوهری: چشمۀ صلب پدر چون شد به کاریز رحم زان مبارک چشمه زاد این گوهرین دریای من. خاقانی. ، مرصع. آراسته به گوهر: همه گوهرین ساز و زرین ستام بلورین طبق بلکه بیجاده جام. نظامی. بساطی گوهرین در وی بگستر بیار آن کرسی شش پایۀ زر. نظامی. بجز گوهرین جام و زرین عمود به خروار عنبر به انبار عود. نظامی