- گولخ
- آتش خانۀ حمام، گلخن، گلخان، گولخن، تون، توشکان
معنی گولخ - جستجوی لغت در جدول جو
- گولخ
- گلخن: چو گولخ است قوافی قصیده چون گلشن مراست دست که گلشن برآرم از گولخ. (سوزنی)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آتش خانۀ حمام، گلخن، گولخ، گلخان، تون، توشکان
گلخن: چندانک خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید را می دان که دود گولخن هرگز نیاید بر سما. (دیوان کبیر)
نوعی پارچه پشمین خشن که از آن خرجین و جوال سازند و نیز قلندران و تهیدستان از آن جامه کنند
آتشدان، منقل، گلخن، گولخ
کوزۀ آبخوری
مخفّف واژۀ گلوله
مخفّف واژۀ گلوله
گرد و غبار، توفان توام با گرد و خاک
درخت انجیر دشتی انجیر آدم
احمقی ابلهی کانایی نادانی: همه مشغولی عالم گولی است ترک گولی بخدا مشغولی است. (جامی)
مطلق گلوله را گویند، مانند، گلوله آتش، گلوله برف، گلوله نخ و یخ و غیره
گلوله: ز سنگ منجنیق و گوله رعد که کوه از پافتاد از صدمت آن. (شهاب الدین)، خار پشت
((جو یا جُ لَ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی پارچه پشمین خشن که از آن خ و رجین و جوال درست کنند، جامه پشمین که درویشان و قلندران پوشند
ابله
احمق، کودن، کم خرد، ابله، کانا، چل، تاریک مغز، لاده، دبنگ، بی عقل، کردنگ، دنگ، تپنکوز، نابخرد، بدخرد، غتفره، دنگل، خل، انوک، کهسله، گردنگل، خام ریش، کاغه، خرطبع، کم عقل، فغاک، غمر، شیشه گردن، سبک رای، ریش کاو
مکر، حیله، فریب، ترب، دلام، تزویر، روغان، دستان، شید، تنبل، ترفند، ریو، نیرنگ، نارو، ستاوه، کید، غدر، دویل، کلک، احتیال، اشکیل، چاره، قلّاشی، حقّه، خدعه، شکیل، دغلی، گربه شانی، خاتوله
جایی که آب کمی در آن ایستاده باشد، تالاب، حوض،برای مثال گولی تو از قیاس که گر برکشد کسی / یک کوزه آب از او به زمان تیره گون شود (عنصری - ۳۳۰)
گول زدن: فریب دادن
گول خوردن: فریب خوردن
مکر، حیله، فریب، ترب، دلام، تزویر، روغان، دستان، شید، تنبل، ترفند، ریو، نیرنگ، نارو، ستاوه، کید، غدر، دویل، کلک، احتیال، اشکیل، چاره، قلّاشی، حقّه، خدعه، شکیل، دغلی، گربه شانی، خاتوله
جایی که آب کمی در آن ایستاده باشد، تالاب، حوض،
گول زدن: فریب دادن
گول خوردن: فریب خوردن
ابله، نادان، آنکه او را زود فریب توان داد
حوض. استخر، تالاب، دریاچه
ابله، نادان، مکر، فریب، دلق