گولخن. گولخ. کولخ. گلخان. گولخان. گلخن. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). گلخن که آتشگاه حمام است. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری) (فرهنگ جهانگیری) تون حمام. (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء) : چون گولخ است قوافی قصیده چون گلشن مراست دست که گلشن برآرم از گولخ. سوزنی