بر وزن و معنی جوزگره است و آن نوعی از گره باشد خوش نما و خوش طرح که مانند تکمه بر چیزها زنند. (برهان). گرهی است به ترکیب جوز یعنی گردکان که به جوزگره معروف است و بر کمربند زنند. (انجمن آرا) (آنندراج). نوعی از گره خوشنما و خوش طرح که مانند تکمه بر چیزها زنند، و جوزگره نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به شعوری ج 2 ص 327 شود: پوستین بخیه چو از جیب نماید بندند تسمه از گوزگره بر بن ریشش ناچار. نظام قاری (دیوان البسه چ استانبول ص 13)
بر وزن و معنی جوزگره است و آن نوعی از گره باشد خوش نما و خوش طرح که مانند تکمه بر چیزها زنند. (برهان). گرهی است به ترکیب جوز یعنی گردکان که به جوزگره معروف است و بر کمربند زنند. (انجمن آرا) (آنندراج). نوعی از گره خوشنما و خوش طرح که مانند تکمه بر چیزها زنند، و جوزگره نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به شعوری ج 2 ص 327 شود: پوستین بخیه چو از جیب نماید بندند تسمه از گوزگره بر بن ریشش ناچار. نظام قاری (دیوان البسه چ استانبول ص 13)
بر وزن نوش خند، سخنان لاف و گزاف و دروغ را گویند. (برهان). سخنان هرزه. (رشیدی). سخنان هرزه و بد و زشت. (انجمن آرا) (آنندراج). فرهنگ نویسان این دو بیت را شاهد این معنی آورده اند: حاسد چو بیند این سخن همچو شیر و می چون سرکه گردد آن سخن گوزگند او. خاقانی (از رشیدی و انجمن آرا و آنندراج و شعوری ج 2 ص 317 و دیوان چ عبدالرسولی). از بوسها بر دست او وز سجده ها بر پای او وز گوزگند شاعران وز دمدمه ی هر ژاژخا. مولوی (از جهانگیری و شعوری). ولی بیت خاقانی در چ سجادی چنین ضبط شده است: حاسد چو بیند این سخنان چو شیر و می چون سرکه گردد آن سخن لورکند او. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 368). و بیت مولوی در دیوان شمس چ فروزانفر چنین ضبط شده است: از بوسها بر دست او وز سجده ها بر پای او وز لورکند شاعران وز دمدمه ی هر ژاژخا. (دیوان شمس چ فروزانفر ج 1 ص 22). رجوع به لور و لورکند و لوروکند و لوره کند شود
بر وزن نوش خند، سخنان لاف و گزاف و دروغ را گویند. (برهان). سخنان هرزه. (رشیدی). سخنان هرزه و بد و زشت. (انجمن آرا) (آنندراج). فرهنگ نویسان این دو بیت را شاهد این معنی آورده اند: حاسد چو بیند این سخن همچو شیر و می چون سرکه گردد آن سخن گوزگند او. خاقانی (از رشیدی و انجمن آرا و آنندراج و شعوری ج 2 ص 317 و دیوان چ عبدالرسولی). از بوسها بر دست او وز سجده ها بر پای او وز گوزگند شاعران وز دمدمه ی ْ هر ژاژخا. مولوی (از جهانگیری و شعوری). ولی بیت خاقانی در چ سجادی چنین ضبط شده است: حاسد چو بیند این سخنان چو شیر و می چون سرکه گردد آن سخن لورکند او. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 368). و بیت مولوی در دیوان شمس چ فروزانفر چنین ضبط شده است: از بوسها بر دست او وز سجده ها بر پای او وز لورکند شاعران وز دمدمه ی ْ هر ژاژخا. (دیوان شمس چ فروزانفر ج 1 ص 22). رجوع به لور و لورکند و لوروکند و لوره کند شود
از: گوز (گردو) + -ینه (پسوند نسبت). پهلوی گوچنگ ’اونوالا 93’. (حاشیۀ برهان قاطعچ معین). حلوایی را گویند که از مغز گردکان پزند. (برهان). حلوای گوز که چارمغز باشد (رشیدی). حلوایی باشد که از مغز گردکان بپزند. (جهانگیری). حلوای گوز یعنی گردو که آن را چهارمغز گویند زیرا که مغزش چهارپاره است. (انجمن آرا). حلوا یعنی شیرینی که با شکر یا عسل و کوفتۀ گوز کنند، و معرب آن جوزینق و جوزینج است. (المعرب جوالیقی). جوزینج. (زمخشری) : قطائف جوانان رقص می کنند و لوزینه و گوزینه و مرغ بریان و فواکه الوان می خورند. (اسرارالتوحید ص 54). نباشد در جهان هرگز چنین مطلوب دیرینه خوشا پالودۀ شکّر زهی حلوای گوزینه. ؟ (از شعوری ج 2 ورق 307)
از: گوز (گردو) + -ینه (پسوند نسبت). پهلوی گوچنگ ’اونوالا 93’. (حاشیۀ برهان قاطعچ معین). حلوایی را گویند که از مغز گردکان پزند. (برهان). حلوای گوز که چارمغز باشد (رشیدی). حلوایی باشد که از مغز گردکان بپزند. (جهانگیری). حلوای گوز یعنی گردو که آن را چهارمغز گویند زیرا که مغزش چهارپاره است. (انجمن آرا). حلوا یعنی شیرینی که با شکر یا عسل و کوفتۀ گوز کنند، و معرب آن جوزینق و جوزینج است. (المعرب جوالیقی). جوزینج. (زمخشری) : قطائف جوانان رقص می کنند و لوزینه و گوزینه و مرغ بریان و فواکه الوان می خورند. (اسرارالتوحید ص 54). نباشد در جهان هرگز چنین مطلوب دیرینه خوشا پالودۀ شکّر زهی حلوای گوزینه. ؟ (از شعوری ج 2 ورق 307)
گهواره = گاهواره = گواره. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). به معنی گهواره و به عربی آن را مهد گویند. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به گهواره شود، گلۀ گاو و گاومیش. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : چون شیر شرزه یک تنه می باش در جهان مانند گاو چشم به گوواره برمدار. ابن یمین. رجوع به گله گاو شود
گهواره = گاهواره = گواره. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). به معنی گهواره و به عربی آن را مهد گویند. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به گهواره شود، گلۀ گاو و گاومیش. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : چون شیر شرزه یک تنه می باش در جهان مانند گاو چشم به گوواره برمدار. ابن یمین. رجوع به گله گاو شود
چون جای گره چوبها سنگین تر از نقاط دیگر آن میباشد، مراد از عود گره، عود سنگین بود که در آب غرق شود. و آن را اهل هند اگرطوبیا خوانند. ترجمه عود غرقی و بهترین عودها است. (از آنندراج) : ز عود گره بارها بسته تنگ که هر باراز او بود صد من به سنگ. نظامی (از آنندراج)
چون جای گره چوبها سنگین تر از نقاط دیگر آن میباشد، مراد از عود گره، عود سنگین بود که در آب غرق شود. و آن را اهل هند اگرطوبیا خوانند. ترجمه عود غرقی و بهترین ِ عودها است. (از آنندراج) : ز عود گره بارها بسته تنگ که هر باراز او بود صد من به سنگ. نظامی (از آنندراج)