جدول جو
جدول جو

معنی گلوله - جستجوی لغت در جدول جو

گلوله
ساچمه
تصویری از گلوله
تصویر گلوله
فرهنگ واژه فارسی سره
گلوله
هر چیز گرد و به هم پیچیده مثلاً گلولۀ نخ، گلولۀ پنبه، در امور نظامی جسم مخروطی شکل فلزی که با سلاح گرم شلیک می شود
تصویری از گلوله
تصویر گلوله
فرهنگ فارسی عمید
گلوله
مهره، پاره ای از سرب یا دیگر فلز گرد کرده که در سلاح های گرم بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
گلوله
((گُ لِ))
هرچیز گرد و گلوله مانند، فشنگ، جسمی ساخته شده از سرب که برای تیراندازی در سلاح های گرم به کار می رود
تصویری از گلوله
تصویر گلوله
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلگله
تصویر گلگله
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی از فرزندان تور و جزو سپاهیان افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلاله
تصویر گلاله
(دخترانه)
دسته گل، کاکل مجعد، موی پیچیده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ولوله
تصویر ولوله
سر و صدای بسیار، شلوغی، فتنه، آشوب مثلاً در شهر ولوله ای به پا شده بود، بحث و سخن پیرامون چیزی، شایعه، ترس و وحشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلاله
تصویر گلاله
کلاله، کاکل، در علم زیست شناسی قسمت بالای مادگی گل، برجستگی یا رشته های بالای مادگی گیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلوله
تصویر غلوله
گلوله ترکی گروهه گلوله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلوله
تصویر قلوله
ترکی ک گروهه
فرهنگ لغت هوشیار
کلاهی است گوشه دار پر پنبه که غالبا برای کودکان دوزند و گوشهای آنرا در زیر چانه ایشان بندند
فرهنگ لغت هوشیار
ولوله در فارسی غوغا، آشوب بانگ کردن فریاد کردن، بانگ و فریاد شور و غوغا سر و صدا: حمحمه جیاد و قعقعه سلاح و ولوله اجناد، آشوب یا ولوله تفنگ. صدای تفنگ. یا ولو لوه کوس. غریو کوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلاله
تصویر گلاله
((گُ لَ یا لِ))
کاکل مجعد، موی پیچیده، زلف (به طور اعم)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلاله
تصویر گلاله
بالشچه ای که زنان بر سرین بندند تا کلان نماید، شاماکچه که زیر جامه و زره پوشند، پیراهن، قمیص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولوله
تصویر ولوله
((وَ وَ لِ))
جوش و خروش، شور و غوغا، بانگ و فریاد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غلوله
تصویر غلوله
گلوله، هر چیز گرد و به هم پیچیده مثلاً گلولهٴ نخ، گلولهٴ پنبه، در امور نظامی جسم مخروطی شکل فلزی که با سلاح گرم شلیک می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوله
تصویر گوله
کوزۀ آبخوری
مخفّف واژۀ گلوله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوله
تصویر لوله
استوانۀ دراز فلزی توخالی که از فلز، پلاستیک یا مواد دیگر تهیه می شود و برای عبور گاز، آب و امثال آن به کار می رود، هر چیز دراز و استوانه شکل که میان آن خالی باشد مثلاً لولۀ قلیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلوه
تصویر گلوه
سوراخ تنور نان پزی
فرهنگ لغت هوشیار
مطلق گلوله را گویند، مانند، گلوله آتش، گلوله برف، گلوله نخ و یخ و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
مجرای استوانه ای شکل، آنچه که مدور و دراز و میان خالی باشد و گاه میان پر، هر چیز میان کاواک دراز که گذرانیدن مایعی را بکار باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلوه
تصویر گلوه
((گُ وَ یا وِ))
سوراخ تنور نان پزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوله
تصویر لوله
((لِ))
هرچیز میان تهی دراز و استوانه ای شکل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلوله کمان
تصویر گلوله کمان
کمانی که با آن گلولۀ گلی می انداختند، کمان گروهه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلوله باران
تصویر گلوله باران
عمل ریختن گلوله های پیاپی توپ یا تفنگ بر مواضع دشمن
فرهنگ فارسی عمید
کمانی که بوسیله آن گلوله اندازند: قوس قزح گلوله کمان خیال ماست گنجشگ کس مباد نشیند ببام تو. (قاسم مشهدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تهیه گلوله در کارخانه: ایجاد کارخانه گلوله ریزی (بزمان ناصر الدین شاه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلوله خمیر
تصویر گلوله خمیر
زواله چونه چانه پرازده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلوله باران کردن
تصویر گلوله باران کردن
افکندن گلوله از هر طرف، انداختن گلوله بکسی از هر سوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلوله باران
تصویر گلوله باران
ریزش گلوله های بسیار متوالی (توپ تنفگ و غیره) بر مواضع دشمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراگلوله
تصویر قراگلوله
ترکی زال نام جایگاه ترکی سیاگروهه از هوشربایان (مخدرات)
فرهنگ لغت هوشیار