جدول جو
جدول جو

معنی غلوله

غلوله
گلوله، هر چیز گرد و به هم پیچیده مثلاً گلولهٴ نخ، گلولهٴ پنبه، در امور نظامی جسم مخروطی شکل فلزی که با سلاح گرم شلیک می شود
تصویری از غلوله
تصویر غلوله
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غلوله

غلوله

غلوله
به معنی گلوله است چه در فارسی غین و گاف به هم تبدیل مییابند. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). عجاجیر، غلولۀ خمیر، و آنکه بخورد آن را. (منتهی الارب). رجوع به گلوله شود: و اندر خایۀ او غلوله های سخت پدید آمده بود چون بادریسه. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
سبل از روی دیده برگیرد
به غلوله که چشم نآزارد.
شرف الدین پنجدهی.
، به معنی جوش و هجوم نوشته اند مگر در کتاب معتبر به نظر نیامده. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا

ولوله

ولوله
سر و صدای بسیار، شلوغی، فتنه، آشوب مثلاً در شهر ولوله ای به پا شده بود، بحث و سخن پیرامون چیزی، شایعه، ترس و وحشت
ولوله
فرهنگ فارسی عمید

گلوله

گلوله
هر چیز گرد و به هم پیچیده مثلاً گلولۀ نخ، گلولۀ پنبه، در امور نظامی جسم مخروطی شکل فلزی که با سلاح گرم شلیک می شود
گلوله
فرهنگ فارسی عمید

غلغله

غلغله
شور و غوغا، داد و فریاد، هیاهو، صداهای درهم، هنگامه و غوغا
غُلغُله افتادن: شور و غوغا افتادن، داد و فریاد، هیاهو و آشوب برپا شدن
غُلغُله انداختن: فریاد و هیاهو و آشوب برپا کردن
غُلغُله فکندن: فریاد و هیاهو و آشوب برپا کردن، غلغله انداختن، برای مِثال خیمه از این دایره بیرون فکن / غلغله در عالم بی چون فکن (امیرخسرو - لغتنامه - غلغله افکندن)
غلغله
فرهنگ فارسی عمید

غلاله

غلاله
پیراهن نازک، پیراهن و هر لباسی که زیر لباس دیگر پوشیده شود
غلاله
فرهنگ فارسی عمید

غلاله

غلاله
بالشچه ای که زنان برسرین بندند تا کلان نماید شاماکچه که زیر جامه و زره پوشند. زلف. دسته مو، زلف
فرهنگ لغت هوشیار