جدول جو
جدول جو

معنی گلغونده - جستجوی لغت در جدول جو

گلغونده
(گُ دَ / دِ)
گل غنده. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). به معنی گلغنده است که پنبۀ گلوله کرده باشد بجهت رشتن، کنایه از مردم سست و فربه و کاهل باشد. (برهان). رجوع به گلغنده شود
لغت نامه دهخدا
گلغونده
پنبه برزده که به جهت رشتن گلوله کرده باشند: در میانشان نجیب منده من همچو در بند خار گلغنده. (سوزنی در هجو نجیب منده)، سست کاهل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلپونه
تصویر گلپونه
(دخترانه)
گلهای کوچک معطر به رنگ صورتی یا بنفش، پونه جوان و تازه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلگونه
تصویر گلگونه
(دخترانه)
گلگون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلوبنده
تصویر گلوبنده
پرخور، شکم پرست، بسیار خوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لغزنده
تصویر لغزنده
لیزخورنده، لیز، سر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوغنده
تصویر لوغنده
دوشنده، آنکه شیر می دوشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلونده
تصویر پلونده
پرونده، بستۀ قماش، صره، کیسۀ پول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلاننده
تصویر گلاننده
تکان دهنده، تکاننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلغونه
تصویر بلغونه
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل غنده
تصویر گل غنده
غنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بندک، بنجک، پنجک، غندش، کندش، بندش، پندش، کلن، غند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلغنده
تصویر بلغنده
ویژگی چیزهایی که روی هم نهاده شده است، توده شده، بلغنده، بلغد، بلغده،
بسته، بستۀ قماش، بقچه، رزمه، برای مثال راه باید برید و رنج کشید / کیسه باید گشاد و بلغنده (سوزنی - ۸۷)
لنگۀ بار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلغونه
تصویر آلغونه
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلگونه
تصویر گلگونه
مانند گل، به رنگ گل، گونه یا رخسارۀ سرخ
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلغونه
تصویر غلغونه
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولغونه
تصویر ولغونه
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلغونه
تصویر گلغونه
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
فرهنگ فارسی عمید
(گُ غَ دَ / دِ)
مرکّب از: گل + غند، گلغونده. (حاشیۀ برهان قاطعچ معین)، پنبۀ برزده باشد که بجهت رشتن گلوله کرده باشند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) :
در میانشان نجیب مندۀ من
همچو در بند خار گلغنده.
سوزنی سمرقندی (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)،
باغنده نیز گویند و چون کسی سست و کاهل شود گویند: گل غنده شده است. (فرهنگ رشیدی)، و رجوع به گلغونده شود
لغت نامه دهخدا
(گُنَ / نِ)
گلگونه. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). گلگونه است که غازه و سرخی زنان باشد که بر روی مالند. (برهان). گلگونه و آن غازۀ رخسار زنان است که روی را سرخ کند. (انجمن آرا) (آنندراج). گلگونه. (فرهنگ رشیدی) (جهانگیری) (غیاث). پنبۀ سرخ که زنان در روی مالند. غازه. غمره. (زمخشری) :
مفریب دل به نقش جهان کآن نه یار توست
گلغونه ای چگونه کند پیر را جوان.
خاقانی.
همچو موی عاریت اصلی ندارم از حیات
همچو گلغونه بقایی هم ندارد گوهرم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(گُ گَ دَ / دِ)
نوعی از کما باشد و آن بغایت گنده و بدبو میشود. و زنان به جهت فربهی حلوا کنند و خورند. (برهان) (آنندراج). کلیکان و کما. (جهانگیری). الفاظ الادویه این لغت را اشتباهاً گل گنبده ضبط کرده است
لغت نامه دهخدا
(گُ گَ)
نام شهری است به هندوستان از کرناتک در حدود حیدرآباد. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نام قصبه ای است در یک فرسخی حیدرآباد دکن که قریب یک قرن و نیم از سال 924 تا سال 1098 پایتخت شاهان قطب شاهی بوده و قلعه و مقابر ایشان تاکنون در آن موجود است. (از انجمن آرا). و رجوع به مقدمۀ برهان قاطع چ معین ص 79 و 81 شود
لغت نامه دهخدا
(گُ وَزِ)
دهی است از دهستان زیرکوه بخش قاین شهرستان بیرجند واقع در 209هزارگزی جنوب خاوری قاین. هوای آن گرم و دارای 21 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شلغم است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گُ / گَ بَ دَ / دِ)
تابع حلق وشکم و مرد بسیارخوار. (انجمن آرا). شکمباره. شکم خواره. آنکه بندۀ شکم خود باشد. طبل خواره:
ممانید بر کهتران کار خوار
گلوبندگان رابگیرید بار.
اسدی.
هر بنده ای که او را بخرند و بفروشند آزادتر ازآن کس دان که گلوبنده بود... و گلوبنده همیشه بنده بود. (از قابوسنامه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پلغنده
تصویر پلغنده
پرونده بقچه رزمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلونده
تصویر پلونده
پرونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلغونه
تصویر آلغونه
سرخیی که زنان در روی مالند برای زینت آلغونه سرخی غازه سرخاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلغنده
تصویر بلغنده
جامه دان، بقچه، بسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلغونه
تصویر بلغونه
سرخاب زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلوبنده
تصویر گلوبنده
کسی که تابع حلق و شکم خود باشد بسیارخوار شکمخواره
فرهنگ لغت هوشیار
پنبه برزده که به جهت رشتن گلوله کرده باشند: در میانشان نجیب منده من همچو در بند خار گلغنده. (سوزنی در هجو نجیب منده)، سست کاهل
فرهنگ لغت هوشیار
غازه گلگونه: همچو موی عاریت اصلی ندارم از حیات همچو گلغونه بقایی هم ندارد گوهرم. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
گلوبند، هر چیز که بطریق تحفه و هدیه بکسی فرستند مرسله، گلوبند مانندی از گردو و انجیر که آنرا بهدیه فرستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلغونه
تصویر غلغونه
گلگونه، سرخاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلغنده
تصویر گلغنده
((گُ غَ دِ))
پنبه زده شده و گلوله کرده
فرهنگ فارسی معین
روژ، سرخاب، غازه، گلگونه
فرهنگ واژه مترادف متضاد