جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با گلوبنده

گلوبنده

گلوبنده
کسی که تابع حلق و شکم خود باشد بسیارخوار شکمخواره
گلوبنده
فرهنگ لغت هوشیار

گلوبنده

گلوبنده
تابع حلق وشکم و مرد بسیارخوار. (انجمن آرا). شکمباره. شکم خواره. آنکه بندۀ شکم خود باشد. طبل خواره:
ممانید بر کهتران کار خوار
گلوبندگان رابگیرید بار.
اسدی.
هر بنده ای که او را بخرند و بفروشند آزادتر ازآن کس دان که گلوبنده بود... و گلوبنده همیشه بنده بود. (از قابوسنامه)
لغت نامه دهخدا

کلوبنده

کلوبنده
مهتر غلامان را گویند و به این معنی با کاف فارسی هم بنظر آمده است. (برهان). مهتر و بزرگ غلامان باشد و آن را به حذف با، کلونده نیز گفته اند. (آنندراج). بزرگ بندگان. مهتر غلامان. (فرهنگ فارسی معین). از: کلو (کلان) + بنده، لغهً بندۀ بزرگ. (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا

گلوبندک

گلوبندک
نام محله ای است در جنوب تهران. گلبندک هم می گویند
لغت نامه دهخدا

گاوبنده

گاوبنده
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه، واقع در 10000گزی شمال کرمانشاه و 1000گزی جنوب شوسۀ کردستان، کنار قره سو، دشت، سردسیر. دارای 500 تن سکنه. آب آن از قره سو. محصول آنجا غلات و خیار دیمی، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

گاوبنده

گاوبنده
بندۀ گاو. بکار برندۀ گاو. خربنده: فدادون، شتربانان وچوپانان و گاوبندگان و کشاورزان... (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

گلوبند

گلوبند
زیوری که زنان به گردن خود می بندند، آنچه برای زینت به گردن ببندند، گردن بند
گلوبند
فرهنگ فارسی عمید