جدول جو
جدول جو

معنی گشف - جستجوی لغت در جدول جو

گشف
(گَ)
گژف و آن صمغی است سیاه که بر درزهای کشتی مالند. (برهان). گزف. (آنندراج). رجوع به کزف، گژف، کشف و کرف شود، سیم سوخته، سواد زرگری. (برهان) (آنندراج). رجوع به گزف، گژف و کرف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نوعی ورزش با گوی و چوگان در میدان وسیع که در زمین آن سوراخ های کوچکی حفر شده و هر بازیکنی باید در ضمن راندن توپ در طول میدان آن را در هر یک از سوراخ ها وارد کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشف
تصویر نشف
به خود کشیدن و فروکشیدن آب یا رطوبت چیزی، مثل به خود کشیدن جامه عرق بدن را و به خود کشیدن حوض یا زمین آب را
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گشا
تصویر گشا
گشادن، پسوند متصل به واژه به معنای گشاینده مثلاً مشکل گشا، کارگشا، کشورگشا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشف
تصویر کشف
لاک پشت، برای مثال بست به صد مهر بر اطراف شط / عقد محبت کشفی با دو بط (جامی۱ - ۵۲۰)، برج چهارم از دوازده برج فلکی، سرطان، کوزۀ بزرگ دهان گشاد، یخدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گشن
تصویر گشن
بسیار، انبوه، برای مثال به خرده توان آتش افروختن / پس آنگه درخت گشن سوختن (سعدی۱ - ۴۸ حاشیه)
دارای هیکل تنومند
نر، تخمی، فحل
گشن دادن: مایۀ آبستنی دادن، باردار ساختن، بارور کردن درخت خرما با گرد افشاندن
گشن گرفتن: بارور شدن، باردار شدن، آبستن شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رشف
تصویر رشف
مکیدن، مکیدن آب یا مایع دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گشت
تصویر گشت
گردش، سیاحت
گردیدن، دگرگون شدن
در امور نظامی رفت و آمد ماموران انتظامی در محدوده ای خاص به منظور نظارت بر اوضاع
در امور نظامی ماموری که این مراقبت و نظارت را بر عهده دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشف
تصویر کشف
آشکار ساختن، پیدا کردن، برهنه کردن، پی بردن به چیزی که پیش از آن مجهول بوده، در تصوف ظهور حقایق غیبی بر سالک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشف
تصویر خشف
آواز، جنبش، خواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشت
تصویر گشت
سیر و گردیدن، گشت زمان، گردش
فرهنگ لغت هوشیار
تباه خشک، خرمای خشک، پستان خشک، یاوه خرمای بد خرمای بسیار پست، سخن نا سودمند گفتار بیهوده
فرهنگ لغت هوشیار
در خود کشیدن: جامه خوی را و خشک کن زکاب را و تالاب آب را، به ته رسیدن آب بخود کشیدن جامه خوی (عرق) را و کاغذ سیاهی را و حوض آب را (منتهی الارب) جذب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوف
تصویر گوف
بوم جغد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشا
تصویر گشا
گشاینده، مانند: عقده گشا، عالم گشا و
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یشف
تصویر یشف
یشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشی
تصویر گشی
خوشی خوشحالی شادمانی، خرامیدگی رفتار توام با ناز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشف
تصویر قشف
چرکی پوست، زبری پوست، تنگی زیست چرک ناشسته تن: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشف
تصویر رشف
مکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشن
تصویر گشن
انبوه لشکر یا کاروان یا جنگل
فرهنگ لغت هوشیار
برداشتگی پرده و پوشش از روی چیزی، نوپیدا کردگی، کشف اسرار کردن، پرده برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاف
تصویر گاف
فرانسوی ندانمکاری نام بیست و ششمین حرف از الفبای فارسی
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی بازی و آن عبارت است از زدن به توپ کوچکی که دارای حالت ارتجاعی است بوسیله چوبی بنام گلف کلاب. سر چوب مذکور از چوب یا آهن ساخته شده. زمین بازی دارای یک عده سوراخ (معمولا 9 تا 18) است که در فاصله های مختلف روی یک خط سیر یا حلقه زنجیر قرار دارد و دارای موانع طبیعی یا مصنوعی است. بازی کن باید توپ را در هر یک از این سوراخها با چند ضربه که ممکن باشد داخل کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشف
تصویر حشف
((حَ شَ))
خرمای بد، خرمای بسیار پست، سخن ناسودمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رشف
تصویر رشف
((رَ))
مکیدن آب یا مایعی دیگر را، نوشیدن همه آبی را که در ظرف است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشف
تصویر کشف
((کَ شَ))
لاک پشت، سنگ پشت، برج خرچنگ، سرطان، کوزه آبخوری سرپهن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاف
تصویر گاف
بیست و ششمین حرف از حروف الفبای فارسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گشی
تصویر گشی
((گَ))
خوشی، خوشحالی، شادمانی، خرامیدگی، رفتار توأم با ناز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گشن
تصویر گشن
((گَ شَ))
بسیار، انبوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گشت
تصویر گشت
((گِ))
همه، همگی، کلاً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گشت
تصویر گشت
((گَ))
سیر و سیاحت، گردیدن، گشتن، گردش در شب جهت پاسبانی، تفرج، تماشا، جست و جو، تفحص، تغیر، تبدل، محو
فرهنگ فارسی معین
((گُ))
نوعی بازی شبیه به چوگان که در آن با چوبی سرکج به توپ ضربه می زنند تا وارد چاله ای بشود که در زمین تعبیه شده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشف
تصویر نشف
((نَ))
جذب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشف
تصویر کشف
((کَ))
آشکار ساختن، پیدا کردن، پیدایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشف
تصویر کشف
یافتن، یافته، پی برد، نویابی
فرهنگ واژه فارسی سره