جدول جو
جدول جو

معنی گشا

گشا
گشادن، پسوند متصل به واژه به معنای گشاینده مثلاً مشکل گشا، کارگشا، کشورگشا
تصویری از گشا
تصویر گشا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گشا

گشا

گشا
گشاینده. همیشه به صورت ترکیب آید: بخت گشا. بندگشا. بند و گشا. پاگشا. جهان گشا. چهره گشا. دل گشا. راه گشا. رگ گشا (فصاد). روزه گشا. روگشا. عالم گشا. عقده گشا. کارگشا. کشورگشا. گره گشا. گیتی گشا. مشکل گشا. نافه گشا. ولایت گشا:
دم از کار کشورگشایی زنم.
نظامی.
تیغ مبارزان نکند دردیار خصم
چندان اثر که همت کشورگشای تو.
سعدی.
ولایت گشایان گردن فراز
نشستند و بردند شه را نماز.
نظامی.
رجوع به هر یک از این مدخلها در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا

رشا

رشا
ریسمان، رشته رشته های گیاهی، ریسمان دول ریسمان رسن (مطلقا)، ریسمان دلو (خصوصا)، رشته مانندی نهال کدو و خیار و مانند آنها را که بدان بر درختی بر آید جمع ارشیه، ریسمان رسن (مطلقا)، رشته مانندی نهال کدو و خیار و مانند آنها را که بدان بر درختی بر آید جمع ارشیه
فرهنگ لغت هوشیار

خشا

خشا
کشت تباه زمین گل، سنگناک، کبت خانه (کبت هم آوای برف زنبور) کندو
خشا
فرهنگ لغت هوشیار