- گسل
- در بعضی ترکیبات بمعنی گسلنده آید: جان گسل پیمان گسل مهر گسل
معنی گسل - جستجوی لغت در جدول جو
- گسل ((گُ س))
- با بعضی واژه ها، معنای گسلنده می دهد. مانند، پیمان گسل
- گسل ((گُ سَ))
- شکست در بخشی از پوسته جامد زمین که باعث جابه جایی چینه ها می شود
- گسل
- گسلاندن، پسوند متصل به واژه به معنای گسلاننده مثلاً پیمان گسل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گسیخته گسلیده، هر یک از گسیختگیهای آشکوبهای موازی طبقات زمین
عمل گسلیدن و گسیختن
گسستگی، گسیختگی، بریدگی
پاره کننده، کسی که رشته ای را بگسلاند
پاره کردن، بریدن، پاره کردن رشتۀ چیزی
پاره کردن، جدا کردن، طی کردن، پاره شدن، جدا شدن، تمام شدن
جدا شده: پاره شده، فیصل یافته
بریدن، گسستن
عمل گسلیده
عمل گسلنده: اما گسلندگی از ترس بود که با خشکی نیک بیامیزد
جدا کرده مقطوع
پاره کردن جدا کردن: عمودی فروهشت بر گستهم که تا بگسلاند میانش زهم، وادار کردن بپاره کردن و جدا کردن
پاره کننده جدا کننده
جدا کرده مقطوع
پاره کردن جدا کردن: عمودی فروهشت بر گستهم که تا بگسلاند میانش زهم، وادار کردن بپاره کردن و جدا کردن
فرستادن: این گفت و لشکر را گسل کرد
بریده، جداشده
بریده، گسسته
شستشو، شست و شو
اعزام
ابله
کارد، شمشیر، نیزه
ملامت کردن کسی را
دودمان
سیر و رفتار نرم، رفتار و روش ملایم جمع رسول