جدول جو
جدول جو

معنی گسل - جستجوی لغت در جدول جو

گسل
در بعضی ترکیبات بمعنی گسلنده آید: جان گسل پیمان گسل مهر گسل
تصویری از گسل
تصویر گسل
فرهنگ لغت هوشیار
گسل
((گُ س))
با بعضی واژه ها، معنای گسلنده می دهد. مانند، پیمان گسل
تصویری از گسل
تصویر گسل
فرهنگ فارسی معین
گسل
((گُ سَ))
شکست در بخشی از پوسته جامد زمین که باعث جابه جایی چینه ها می شود
تصویری از گسل
تصویر گسل
فرهنگ فارسی معین
گسل
گسلاندن، پسوند متصل به واژه به معنای گسلاننده مثلاً پیمان گسل
تصویری از گسل
تصویر گسل
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گسله
تصویر گسله
گسیخته گسلیده، هر یک از گسیختگیهای آشکوبهای موازی طبقات زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسلش
تصویر گسلش
عمل گسلیدن و گسیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسلیدگی
تصویر گسلیدگی
گسستگی، گسیختگی، بریدگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گسلاننده
تصویر گسلاننده
پاره کننده، کسی که رشته ای را بگسلاند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گسلاندن
تصویر گسلاندن
پاره کردن، بریدن، پاره کردن رشتۀ چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گسلیدن
تصویر گسلیدن
پاره کردن، جدا کردن، طی کردن، پاره شدن، جدا شدن، تمام شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گسلیده
تصویر گسلیده
جدا شده: پاره شده، فیصل یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسلیدن
تصویر گسلیدن
بریدن، گسستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسلیدگی
تصویر گسلیدگی
عمل گسلیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسلندگی
تصویر گسلندگی
عمل گسلنده: اما گسلندگی از ترس بود که با خشکی نیک بیامیزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسلانیده
تصویر گسلانیده
جدا کرده مقطوع
فرهنگ لغت هوشیار
پاره کردن جدا کردن: عمودی فروهشت بر گستهم که تا بگسلاند میانش زهم، وادار کردن بپاره کردن و جدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسلاننده
تصویر گسلاننده
پاره کننده جدا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسلانده
تصویر گسلانده
جدا کرده مقطوع
فرهنگ لغت هوشیار
پاره کردن جدا کردن: عمودی فروهشت بر گستهم که تا بگسلاند میانش زهم، وادار کردن بپاره کردن و جدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسل کردن
تصویر گسل کردن
فرستادن: این گفت و لشکر را گسل کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسلیدن
تصویر گسلیدن
((گُ سَ دَ))
گسیلیدن، گسیختن، گسستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گسلانیدن
تصویر گسلانیدن
((گُ سَ دَ))
گسیختن، پاره کردن، گسلاندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گسلاندن
تصویر گسلاندن
((گُ سَ دَ))
گسیختن، پاره کردن، گسلانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گسل کردن
تصویر گسل کردن
((گُ سَ. کَ دَ))
فرستادن، روانه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گسلانیده
تصویر گسلانیده
بریده، جداشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گسلیده
تصویر گسلیده
بریده، گسسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسل
تصویر غسل
شستشو، شست و شو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گسیل
تصویر گسیل
اعزام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گول
تصویر گول
ابله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اسل
تصویر اسل
کارد، شمشیر، نیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسل
تصویر بسل
ملامت کردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسل
تصویر عسل
(دخترانه)
بسیار شیرین و دوست داشتنی، مایعی خوراکی که زنبور عسل می سازد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گزل
تصویر گزل
(دخترانه)
زیبا، نامی ترکمنی است، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نسل
تصویر نسل
دودمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رسل
تصویر رسل
سیر و رفتار نرم، رفتار و روش ملایم جمع رسول
فرهنگ لغت هوشیار