جدول جو
جدول جو

معنی گسل کردن

گسل کردن((گُ سَ. کَ دَ))
فرستادن، روانه کردن
تصویری از گسل کردن
تصویر گسل کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با گسل کردن

گسل کردن

گسل کردن
مخفف گسیل کردن: این بگفت و لشکر را گسل کرد. (اسکندرنامۀ نسخۀ خطی سعید نفیسی). رجوع به گسیل کردن شود
لغت نامه دهخدا

غسل کردن

غسل کردن
شستشوی تمام بدن طبق دستور شرع همراه با نیت و برای نزدیکی به خداوند
غسل کردن
فرهنگ فارسی عمید

گسیل کردن

گسیل کردن
فرستادن روانه کردن: و متعوهن و ایشانرا چیزی دهید و تهی گسیل مکنید، مرخص کردن
فرهنگ لغت هوشیار

گول کردن

گول کردن
گول زدن، یا خود (خویش) را گول کردن، خود را نادان نشان دادن: گول بس کن خویش را غره مشو، آفتابی را رها کن ذره شو، (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار

غسل کردن

غسل کردن
شستشوی کردن و شستن همه بدن به طریق شرعی. غسل آوردن. غسل زدن. اغتسال. رجوع به غسل شود: عبداﷲ همه شب نماز کرد، و قرآن خواند، وقت سحر غسل کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 187).
غسل کن اول زآب دیدۀ من هفت بار
تا طهارت کرده گردی گرد هفت اعضای او.
عطار.
دیده برانداخت نقاب دو چشم
غسل صفا کردم از آب دو چشم.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا