جدول جو
جدول جو

معنی گسترنده - جستجوی لغت در جدول جو

گسترنده
کسی که چیزی را بگستراند
تصویری از گسترنده
تصویر گسترنده
فرهنگ فارسی عمید
گسترنده
(گُ تَ رَ دَ / دِ)
پهن کننده. انتشاردهنده. ناتق. (منتهی الارب). و رجوع به گستردن و گسترده و گسترده شدن و گسترانیدن شود
لغت نامه دهخدا
گسترنده
پهن کننده منبسط کننده، فرش کننده، منتشر کننده شایع کننده
تصویری از گسترنده
تصویر گسترنده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گسارنده
تصویر گسارنده
خورنده، نوشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سترنده
تصویر سترنده
تراشنده، زداینده، پاک کننده، محو کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
پهن شده
فرهنگ فارسی عمید
(گُ رَ دَ / دِ)
دهنده می. ساقی:
می آورد چون هرچه بد خورده شد
گسارندۀ می ورا برده شد.
فردوسی.
گسارندۀ باده و رود و ساز
سیه چشم گلرخ بتان طراز.
فردوسی.
گسارنده آورد جام بلور
نهادش ابر دست بهرام گور.
فردوسی.
و رجوع به گساردن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ دَ / دِ)
پهن شده. منتشرشده. رجوع به گستراندن و گسترانیدن و گستردن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ دَ / دِ)
منبسط. مبسوط:
ریاحین بر زمینش گستریده
درختانش به کیوان سرکشیده.
نظامی.
- گستریده اثر، مجازاً نیکنام. مشهور. هر آنکه آثارش همه جا مشهور باشد:
اگر چنو دگرستی به مردمی و به فضل
چنو شدستی معروف گستریده اثر.
فرخی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گسترانده
تصویر گسترانده
پهن کرده بسط داده، فرش شده مفروش، منتشر
فرهنگ لغت هوشیار
پهن کرده منبسط: من ایران نخواهم نه خاور نه چین نه شاهی نه گسترده روی زمین، مفروش فرش شده: حمص شهریست بزرگ و خرم و آبادان و همه راههای ایشان بسنگ گسترده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سترنده
تصویر سترنده
تراشیده (موی و غیره)، پاک کننده زداینده، محو کننده زایل کننده
فرهنگ لغت هوشیار
پهن کرده منبسط: من ایران نخواهم نه خاور نه چین نه شاهی نه گسترده روی زمین، مفروش فرش شده: حمص شهریست بزرگ و خرم و آبادان و همه راههای ایشان بسنگ گسترده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسارنده
تصویر گسارنده
((گُ رَ دِ))
ساقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
((گُ تَ دِ))
پهن کرده، پهن شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گسارنده
تصویر گسارنده
مصرف کننده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
وسیع، کثیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
Expansive, Broad, Rampant, Roomy, Widely, Wideranging, Widespread
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
large, expansif, rampant, spacieux, largement, étendu, répandu
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
largo, expansivo, rampante, espaçoso, amplamente, amplo, generalizado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
lebar, luas, merajalela, secara luas, tersebar luas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
geniş, yaygın, geniş bir şekilde, geniş kapsamlı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
広い , 広大な , 広がる , 広々とした , 広く , 広範囲な , 広範囲の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
宽的 , 广阔的 , 泛滥的 , 宽敞的 , 广泛地 , 广泛的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
רחב , נרחב , נפוץ , מרווח , בצורה רחבה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
넓은 , 광대한 , 만연한 , 널리 , 넓은 범위 , 널리 퍼진
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
breed, expansief, wijdverspreid, ruim, wijd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
चौड़ा , विशाल , व्यापक , विशाल , व्यापक रूप से , विस्तृत
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
breit, expansiv, weit verbreitet, geräumig, weit, weitreichend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
ampio, espansivo, rampante, spazioso, ampiamente, diffuso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
ancho, expansivo, rampante, espacioso, ampliamente, extenso, generalizado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
широкий , обширний , розповсюджений , просторий , широко , поширений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
широкий , обширный , повсеместный , просторный , широко , обширный , широкораспространённый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
szeroki, rozległy, rozpowszechniony, przestronny, szeroko, powszechny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
pana, kwa upana
دیکشنری فارسی به سواحیلی