معنی سترنده
سترنده
تراشنده، زداینده، پاک کننده، محو کننده
تصویر سترنده
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با سترنده
سترنده
سترنده
تراشیده (موی و غیره)، پاک کننده زداینده، محو کننده زایل کننده
فرهنگ لغت هوشیار
ستانده
ستانده
گرفته ستده
فرهنگ لغت هوشیار
ستهنده
ستهنده
ستیزنده، جنگجو، عربده جو
فرهنگ لغت هوشیار
گسترنده
گسترنده
کسی که چیزی را بگستراند
فرهنگ فارسی عمید
سپرنده
سپرنده
طی کنندۀ راه، رونده، پایمال کننده
فرهنگ فارسی عمید
سپرنده
سپرنده
کسی که چیزی به کس دیگر بسپارد، تسلیم کننده
فرهنگ فارسی عمید
گسترنده
گسترنده
پهن کننده منبسط کننده، فرش کننده، منتشر کننده شایع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
ستهنده
ستهنده
ستیزه کننده، جدال کننده
فرهنگ فارسی معین
ستانده
ستانده
گرفته شده، گرفته
فرهنگ فارسی عمید