- گزر
- هویج چاره، علاج
معنی گزر - جستجوی لغت در جدول جو
- گزر ((گَ زَ))
- زردک، هویج
- گزر ((گُ زِ))
- مخفف گزیر، چاره، علاج
- گزر
- هویج، زردک
- گزر
- گزیر، چاره، علاج
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گزردن، چاره علاجگزیر: با رهت کان نه باندازه ماست با هوای تو کزان نیست گزرد. (انوری)
مانع
تصمیم
عبور
قبر، مدفن
پیرامون، نیرو، ناتوانی، پشتیبانی
تخم زراعت، دانه
سر بریدن حیوان پائین رفتن آب دریا و کم شدن آب پائین رفتن آب دریا و کم شدن آب
تقدیر کردن، تخمین نمودن، دید زدن، برآورد کردن
خرد و تنگ گردیدن چشم
خانه تابستانی و ییلاقی
کوه بلند
ملجا، پناهگاه، هر جای مستحکم و استوار که پناهگاه شود
ملجا، پناهگاه، هر جای مستحکم و استوار که پناهگاه شود
پاکار، پیشکار، داروغه، عسس، برای مثال گزیری به چاهی در افتاده بود / که از هول او شیر نر ماده بود (سعدی۱ - ۶۲)
املای دیگر واژۀ بذر، بعضی از اندام های گیاهی مانند تخم، غده یا پیاز که گیاه جدیدی از آن می روید، تخم، دانه
جایی که مرده را دفن کنند، قبر، برای مثال نبشته ست بر گور بهرام گور / که دست کرم به ز بازوی زور (سعدی - ۱۰۸)
صحرا، بیابان
پستانداری وحشی شبیه خر با رنگ زرد و خط های سیاه که در افریقا پیدا میشود و دسته دسته حرکت می کنند، گور اسب، گورخر
صحرا، بیابان
پستانداری وحشی شبیه خر با رنگ زرد و خط های سیاه که در افریقا پیدا میشود و دسته دسته حرکت می کنند، گور اسب، گورخر
اندازه گرفتن به حدس و تخمین، دید زدن، برآورد کردن حاصل مزرعه یا میوۀ درخت
عمل اندازه گیری وسعت زمین یا ساختمان
گزاییدن، گزند رساندن، نیش زدن، گزیدن
کسی که پیشه اش رخت شویی است، رخت شوی
فرصت و موقع مناسب برای کاری
سرما، تشنج
چیزی که شراب خواران با آن تغییر ذائقه می دهند، مزه
سرما، تشنج
چیزی که شراب خواران با آن تغییر ذائقه می دهند، مزه
بزه، گناه
سنگینی، بار سنگین، بار گران
سنگینی، بار سنگین، بار گران
خفتان، نوعی جامۀ کژآگند که هنگام جنگ بر تن می کردند، کبر، گبر، قزاگند، تجفاف
گوهر، سنگ گران بها از قبیل مروارید، الماس، یاقوت، فیروزه و امثال آن ها، در فلسفه جوهر، اصل، نژاد
روپوش نواری شکل کفش که از پارچۀ ضخیم دوخته می شود، تکه پارچه ای که مانند ساق پوتین می دوزند و برای محافظت ساق پا از سرما، برف و باران روی کفش و بالای مچ پا می بندند
گرفتن، پسوند متصل به واژه به معنای گیرنده مثلاً آبگیر، آفتاب گیر، گریبان گیر
گیر و دار: کنایه از آشوب، هنگامه، مشغله، گرفتاری
گیر و دار: کنایه از آشوب، هنگامه، مشغله، گرفتاری
پایین رفتن متناوب و منظم سطح آب دریا بر اثر نیروی جاذبۀ ماه یا خورشید
جزرومد: پایین رفتن و بالا آمدن متناوب و منظم سطح آب دریا بر اثر نیروی جاذبۀ خورشید و ماه
جزرومد: پایین رفتن و بالا آمدن متناوب و منظم سطح آب دریا بر اثر نیروی جاذبۀ خورشید و ماه
نشتر حجام یا رگ زن
طرح و نقش
در هنر نقاشی طرح مدادی که روی کاغذ یا پارچه بکشند که بعد آن را رنگ آمیزی کنند
پسوند متصل به واژه به معنای گزارنده مثلاً خدمتگزار، سپاسگزار، نمازگزار، خواب گزار
طرح و نقش
در هنر نقاشی طرح مدادی که روی کاغذ یا پارچه بکشند که بعد آن را رنگ آمیزی کنند
پسوند متصل به واژه به معنای گزارنده مثلاً خدمتگزار، سپاسگزار، نمازگزار، خواب گزار