- گزارشگر
- خبرنگار
معنی گزارشگر - جستجوی لغت در جدول جو
- گزارشگر
- گزارش دهنده، مورخ، تعبیر کنندۀ خواب، طرح کننده، طراح
- گزارشگر
- تعبیر کننده خواب، مورخ، خبرنگار
- گزارشگر ((~. گَ))
- شرح دهنده، مخبر، خبرنگار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شغل و عمل گزارشگر، تهیۀ گزارش، شرح و بیان، تفسیر، برای مثال گزارندۀ داستان دری / چنین داد نظم گزارشگری (نظامی۵ - ۸۰۵)
بیان اظهار، شرح تفسیر: گزارنده داستان دری چنین داد نظم گزارشگری. (نظامی)، طرح (نقاشی)
گزارش ها
کسی که چیزی را ذوب کند، ریخته گر
آنکه ذوب کند، ریخته گر: تقدیر پی کاهش اجزای وجودش اکسیر فنا داد گدازشگر غم را. (عرفی)
رمن نادرست از گزارش پارسی گزارش ها جمع (غلط) گزارشگزارشهااخبار
آزار کننده، آزاردهنده
بیان اظهار، شرح تفسیر. یا گزارشن خواب. تعبیر خواب: چو بشنید دغدو گزاشن خواب
گزارش، شرح و تفسیر قضیه، شرح و تفصیل خبر یا کاری که انجام یافته
تعبیر
شرح و تفسیر قضیه، شرح و تفصیل خبر یا کاری که انجام یافته
گزارش دادن: اطلاع دادن، خبر دادن
گزارش کردن: بیان کردن، تفسیر کردن، شرح دادن
گزارش دادن: اطلاع دادن، خبر دادن
گزارش کردن: بیان کردن، تفسیر کردن، شرح دادن
شرح و تفسیر