دهی است از دهستان درزاب بخش حومه وارداک شهرستان مشهد واقع در 31 هزارگزی شمال باختری مشهد، کنار راه مشهد به وارداک. هوای آن معتدل است. 1019 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، چغندر و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان درزاب بخش حومه وارداک شهرستان مشهد واقع در 31 هزارگزی شمال باختری مشهد، کنار راه مشهد به وارداک. هوای آن معتدل است. 1019 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، چغندر و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
مرکّب از: گزار + ش، پسوند اسم مصدر، (حاشیۀ برهان چ معین)، تعبیر خواب را گویند. (برهان)، و بیان امور گذشته. (آنندراج) : همه خوابها پیش ایشان بگفت نهفته برون آورید از نهفت کس آن را گزارش نیارست کرد پراندیشه شدشان دل و روی زرد. فردوسی. مر این خوابها را بجز پیش اوی مگوی و ز نادان گزارش مجوی. فردوسی. و مر انگشتری را... ملوک را به ولایت و ملک گزارش کنند و دیگر مردمان را بر عمل و صناعت و گروهی را بر کرامت بزرگان. (نوروزنامه) ، شرح و تفسیر و عبارت هم آمده است. (برهان) : مرین دین به را بیاراستند از این دین گزارش همی خواستند. فردوسی. چو آن ترکیب را کردند خارش گزارنده چنین کردش گزارش. نظامی. پازند گزارش کتاب صحف ابراهیم است و ابستا گزارش آن. (صحاح الفرس)، و رجوع به گزاردن شود. ، گفتن و ادا کردن سخن. رجوع به گزاردن شود، پیش کش، گذشتن. (برهان)، به این معنی گذارش است، عبور کردن. به این معنی گذارش است، تجاوز نمودن، ترک کردن. (آنندراج)
مُرَکَّب اَز: گزار + ش، پسوند اسم مصدر، (حاشیۀ برهان چ معین)، تعبیر خواب را گویند. (برهان)، و بیان امور گذشته. (آنندراج) : همه خوابها پیش ایشان بگفت نهفته برون آورید از نهفت کس آن را گزارش نیارست کرد پراندیشه شدشان دل و روی زرد. فردوسی. مر این خوابها را بجز پیش اوی مگوی و ز نادان گزارش مجوی. فردوسی. و مر انگشتری را... ملوک را به ولایت و ملک گزارش کنند و دیگر مردمان را بر عمل و صناعت و گروهی را بر کرامت بزرگان. (نوروزنامه) ، شرح و تفسیر و عبارت هم آمده است. (برهان) : مرین دین به را بیاراستند از این دین گزارش همی خواستند. فردوسی. چو آن ترکیب را کردند خارش گزارنده چنین کردش گزارش. نظامی. پازند گزارش کتاب صحف ابراهیم است و ابستا گزارش آن. (صحاح الفرس)، و رجوع به گزاردن شود. ، گفتن و ادا کردن سخن. رجوع به گزاردن شود، پیش کش، گذشتن. (برهان)، به این معنی گذارش است، عبور کردن. به این معنی گذارش است، تجاوز نمودن، ترک کردن. (آنندراج)