جدول جو
جدول جو

معنی گز - جستجوی لغت در جدول جو

گز
درختی کوتاه و بوته مانند با خوشه های گل سفید یا سرخ رنگ و برگ های ریز که از ساقۀ آن گزانگبین گرفته می شود و چوب آن برای سوختن استفاده می شود
نوعی شیرینی که با شیرۀ گز، شکر و سفیدۀ تخم مرغ درست می کنند و لای آن مغز پسته یا بادام می گذارند
واحد اندازه گیری طول برابر با ۱۶ گره
گس، زمخت، برای مثال چند پختی تلخ و تیز و شور گز / این یکی بار امتحان شیرین بپز (مولوی - ۷۵۹)
پسوند متصل به واژه به معنای گزنده مثلاً غریب گز
گز کردن: اندازه کردن پارچه یا زمین با گز، ذرع کردن
تصویری از گز
تصویر گز
فرهنگ فارسی عمید
گز
(گُ)
این لغت ترکی است و به معنی چشم است:
و آن یکی کز ترک بد گفت ای گزم
من نمی خواهم عنب خواهم اوزم.
مولوی
لغت نامه دهخدا
گز
(سُ)
درختی باشد که بیشتر در کنارهای آب و رودخانه روید و آن را به عربی طرفا خوانند و بارش که ثمرهالطرفا باشد امراض چشم و زهر رتیلا را نافع است. (برهان) (جهانگیری). و به هندی چهاو گویند. (آنندراج) (غیاث). گز درختی است از تیره تاماریکاسه آ واز جنس تاماریکس. پنج گونه آن را در ایران نام برده اند: 1- گز شاهی، این گونه در صفحات جنوب ایران بوشهر و لار و عباسی و حوالی نیک شهر و برازجان فراوان است و به ارتفاع 15 متر و بیشتر هم میرسد. 2- گز خوانسار یا گز گزانگبین، این گونه در اطراف اصفهان و در شوره زارهای مردآباد کرج یافت میشود و گزانگبین میدهد دهد آن را طرفا نیز میخوانند. 3- ت. پالازی در اطراف کرج یافت میشود و در جنگلهای ارسباران نیز موجود است و آن را یلقون میخوانند. 4- ت. تتراندر بین شیراز و فیروزآباد موجود است. 5- تمیس پیچکی است که درجنگل های شمال در ارتفاعات میان 700 و 1000 متر از سطح دریا یافت میشود و آن را در گیلان تمیس خوانند. درخت گز از درختان گرمسیری و ویژه شوره زارهاست. در فارس، کرمان، مکران، زابل و کنار رود ارس فراوانتر از سایر مناطق ایران است. در بنادر جنوب بویژه در بوشهر درخت عمده محسوب میشود.
خواهش و رویش: درخت گز در زمینهای خیلی خشک و شور و درزمینهای ماندابی کنار دریا و مجاور رودخانه ها میروید. خیلی خوب جست میدهد. روشنایی پسند است و مقاومت آن در برابر کم آبی بسیار میباشد. مصرف: چوب گز شاهی در ساختمان مصرف میشود. گونه های دیگر گز به مصرف سوخت میرسد. این درخت برای جنگلکاری جنوب ایران شایان توجه است زیرا هم در برابر خشکی مقاومت میکند و هم قلمۀ آن خوب میگیرد. (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 صص 198- 200) :
چو ببرید رستم بن شاخ گز
بیامد ز دریا به ایوان و دز.
فردوسی.
قوت مرغ جان به بال دل است
قیمت شاخ گز به زال زر است.
خاقانی.
چیست هستی حسها مبدل شدن
چوب گز اندر نظر صندل شدن.
مولوی.
اگر بد کنی چشم نیکی مدار
که هرگز نیارد گز انگور بار.
سعدی (بوستان).
و در آن موضع درختان گز بسیار بود و احتیاج بتبر شد. (انیس الطالبین نسخۀ خطی مؤلف ص 32)
کردی قز (مقیاس طول، اندازه) معادل ذرع و هر گز 16 گره است. امروزه گز را معادل ’متر’ اروپاییان گیرند. (حاشیۀبرهان چ معین). پیمانه ای از چوب یا از آهن که بدان جامه و قالی و پلاس و زمین و امثال آن پیمایند. (برهان) (آنندراج) : ثوب خمیس، جامۀ پنج گزی:
رست او بدان رکو و نرستم من
بر سر نهاده هیجده گز شار.
ناصرخسرو.
موسی چهل گز بود و عصاء وی چهل گز بود و چهل گز برجست. (ترجمه تفسیر طبری). و طول چهار دیوار این گنبد تا زیر قبۀ آن هفتاد و پنج گز است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 138). و ارتفاع این دکه مقدار سی گز همانا باشد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 126).
بیک گز مقنعه تا چند کوشم
سلیح مردمی تا چند پوشم.
نظامی.
گر ز گور خودش خبر بودی
یک به دست از سه گز نیفزودی.
نظامی.
و اشل ده باب بوده و بابی عبارت از شش گز و گزی عبارت از شش قبضه و قبضه عبارت از چهار انگشت پس یک گز عبارت از بیست و چهار انگشت باشد. (تاریخ قم ص 109).
، ذراع. (منتهی الارب).
- امثال:
خیابان گز میکند، کسی که درخیابانها بیهوده قدم زند. آدم بیکار.
گز نکرده پاره میکند.
مردی که نان ندارد یک گز زبان ندارد.
هر گزی و بازاری.
یک گز مطبخ به از صد گز طویله. (جامع التمثیل)
نوعی تیر بی پر و پیکان که دو سر آن باریک و میان آن گنده میباشد و بدان بازی کنند. (برهان) (غیاث). و بدان بازی کنند و این قسم تیراندازی را گزاندازی گویند. (آنندراج). معراض. تیر بی پر. (صراح اللغه) :
هزار دل شده در هر گزی بیندازد
کسی نخاست چو آن سرو در گزاندازی.
سیفی (از آنندراج).
- امثال:
به یک گز دو فاخته زدن
ظاهراً نام پارچه ای است و از اشعار زیر چنین استنباط میشود:
چو گز به چوب درآید به معرض کرباس
قیاس کار ز استاد گیر یا مزدور.
نظام قاری (دیوان ص 33).
فکنده تیر خصومت در آن میانه گزی
به دست کرده کتکها ز کاستر اکثر.
نظام قاری (دیوان ص 17)
از جملۀ حلویات است:
گز را ز جملۀ حلویات از چه رو
چشم تمام مجلسیان برشکست اوست.
میرزا اشتها
لغت نامه دهخدا
گز
(گَ)
گس:
چند پختی تلخ و شور و تیز و گز
هم یکی بار امتحان شیرین بپز.
مولوی
لغت نامه دهخدا
گز
(گَبَ مَ)
قصبه ای از دهستان انزان، بخش بندرگز شهرستان گرگان، واقع در 3500گزی جنوب بندرگز سر سه راهی بندر گز و گرگان و بهشهر. هوای آن معتدل مرطوب و دارای 3860 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه سار محلی تأمین میشود. محصول آن برنج، غلات، توتون، سیگار، کنجد، صیفی. شغل اهالی زراعت و کسب است و100 باب دکان و دبستان دارد. قسمتی از مزرعه شاه پسند جزء این قصبه است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
گز
(گَ)
گزنده. (برهان) (آنندراج). و غالباً با کلمه دیگر مرکب شود:
بدو گفت کای بدتر از مار گز
بمیدان که پوشد زره زیر خز.
فردوسی.
من شسته بنظاره و انگشت همی گز
و آب مژه بگشاده و غلطان شده چون گوز.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
گز
(گِ / گَ)
دندان که به عربی سن میگویند. (برهان). مخفف گاز است که دندان باشد. (آنندراج). بخاطر میرسد که بفتح باشد مخفف ’گاز’. (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
گز
یکی از گونه های نارون است که در خراسان بنام گرزم و در نواحی شمال بنام ملج نامیده میشود و آنرا نارون سفید هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
گز
نوعی تیر بی پر
تصویری از گز
تصویر گز
فرهنگ فارسی معین
گز
((گَ یا گِ))
گاز، دندان، سن
تصویری از گز
تصویر گز
فرهنگ فارسی معین
گز
((گَ))
واحد طول که در قدیم معادل 24 انگشت بود
گز نکرده پاره کردن: کنایه از کاری را نسنجیده و از روی بی فکر کردن
تصویری از گز
تصویر گز
فرهنگ فارسی معین
گز
نوعی پارچه
تصویری از گز
تصویر گز
فرهنگ فارسی معین
گز
گس
تصویری از گز
تصویر گز
فرهنگ فارسی معین
گز
درختچه ای زینتی از تیره گزها با برگ های ریز و به هم فشرده که دارای گل های منظم و صورتی یا سفید رنگ است. از ساقه آن ماده ای شیرین و مطبوع به نام گزانگبین خارج می شود، نوعی شیرینی که آن را با شیرابه گیاه گز درست می کنند
فرهنگ فارسی معین
گز
متر
تصویری از گز
تصویر گز
فرهنگ واژه فارسی سره
گز
دیدن گز در خواب خوب است و مالی تعبیر می شود که با رنج و زحمت وتلاش به دست می آید. اگر بیننده خواب ببیند که در خواب گز می خورد به شرطی که آن گز مغز پسته و بادام نداشته باشد نشان آن است که معیشت او تامین می گردد و کامش شیرین می شود و شادی و خوشحالی برای او پیش می آید. اگر در خواب ببینید کسی گز به شما تعارف کرد از جانب او هم سود می برید و هم خوشحال و مسرور می شوید. خریدن گز در خواب همان است که گفتم یعنی مالی است حلال که با زحمت به دست می آید اما اگر در خواب دیدید گز با مغز پسته یا مغز بادام به شما تعارف کردند برای خوشایند شما کاری می کنید که صداقت در آن نیست. وجود مغز بادام و پسته در گز نشان فریب و خیانت و حیله و نیرنگ است و گرفتن چنین گزی خدمتی است خائنانه. هر چه مقدار مغز بادام و پسته در گز بیشتر باشد فریب و نیرنگ بیشتر است. منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب
گز
گز بندرگز از دهکده های بزرگ انزان شامل محلاتی قدیمی به نام.، سوزش ناشی از سوختن دردهای عصبی، واحد قدیمی طول به درازای یکصد و چهارسانتی متر، دو روستا به نام های گز شرقی و گز غربی در جنوب بندرگز، ور رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گزند
تصویر گزند
صدمه، بلا، آفت، آصیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزیدمان
تصویر گزیدمان
انتخابات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزیت
تصویر گزیت
جزیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزند دیدن
تصویر گزند دیدن
خراب شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزک
تصویر گزک
نقل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزاف
تصویر گزاف
عبث
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزاره پردازی
تصویر گزاره پردازی
فرضیه بافی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزیر
تصویر گزیر
تصمیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزیده
تصویر گزیده
مختصرا، خلاصه، اجمالی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزارشات
تصویر گزارشات
گزارش ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزیرستنی
تصویر گزیرستنی
اجتناب ناپذیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزین گویه
تصویر گزین گویه
کلمات قصار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزینش
تصویر گزینش
تعیین، انتخاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزینشی
تصویر گزینشی
انتخابی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزینمان
تصویر گزینمان
انتخابات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزینه
تصویر گزینه
انتخاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزیه
تصویر گزیه
جزیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزاره
تصویر گزاره
حکم، عبارت، قضیه، جمله
فرهنگ واژه فارسی سره