جدول جو
جدول جو

معنی گز

گز(گَ)
گزنده. (برهان) (آنندراج). و غالباً با کلمه دیگر مرکب شود:
بدو گفت کای بدتر از مار گز
بمیدان که پوشد زره زیر خز.
فردوسی.
من شسته بنظاره و انگشت همی گز
و آب مژه بگشاده و غلطان شده چون گوز.
سوزنی
لغت نامه دهخدا