- گریز
- اجتناب، فرار
معنی گریز - جستجوی لغت در جدول جو
- گریز
- گریختن، فرار، گریختن از برابر کسی یا چیزی
گریز زدن: کنایه از هنگام سخن گفتن یا نوشتن از مطلبی به مطلب دیگر پرداختن
- گریز
- گریختن، فرار کردن
- گریز ((گُ))
- گریختن، فرار کردن، رهایی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گریختن، فرار کردن، در رفتن، گرختن، گریزیدن
آنکه عادت بگریز دارد گریزنده
قاچاق: از ایران چای... را بی گمرک گریزه می آورند
گریز گریخت فرار: کزین لشکر امروز جنگی منم بگاه گریزش درنگی منم
گریختن، گریز، فرار، برای مثال که از لشکر امروز جنگی منم / به گاه گریزش درنگی منم (فردوسی - ۸/۱۳۰)
چهره پردازی
اکاسیا
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
ریزنده گل، دارای نقش گل، گل ریختن بر جایی یا بر سر و پای کسی، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی
نیک استوار، جائی استوار
دو مثلث که از دو طرف دامن جامه بر آورند شاخ جامه و قبا، بال و پر مرغان
فرانسوی گیرک، دو شاخه وسیله ای که از مجاورت و نزدیکی جسم الکتریسیته داری برق بگیرد، دو شاخه برای گرفتن جریان برق گیرک
الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، غرویزن، تنگ بیز، تنک بیز، پریزن، پرویزن، چاولی، گربال، آردبیز، منخل، غربیل، موبیز، پرویز، غربال
سجاف جامه، پارچۀ باریک و دراز که در کنارۀ جامه یا دوختنی دیگر از همان رنگ یا رنگ دیگر دوخته می شود، پروز، پراویز، فرویز
فریاد، نعره
سجاف جامه، پارچۀ باریک و دراز که در کنارۀ جامه یا دوختنی دیگر از همان رنگ یا رنگ دیگر دوخته می شود، پروز، پراویز، فرویز
فریاد، نعره
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، شاشه
گمیز کردن: شاشیدن
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، شاشه
گمیز کردن: شاشیدن
زیرک، دلیر، مکار، طرار، حیله گر
دامن لباس، دامن قبا، گوشۀ دامن قبا
خانۀ کوچک، کنج خانه، پر ریختن پرندگان
جای دوشاخۀ برق که به دیوار نصب می کنند و آن را به سیم برق اتصال می دهند
فرو ریختن اشک از چشم از شدت اندوه و تاثر
گوشه ای در دستگاه شور، گل ریزنده، گل افشان
گیاهی پایا و خودرو با برگ های باریک و بلند، شاخه های نازک و ریشه های درهم پیچیده و سخت که معمولاً در میان کشتزار، باغچه یا کنار جوی آب می روید
کریچ، خانۀ کوچک، خانه ای که فالیزبانان با شاخه های درخت برای خود درست می کنند، کرچه، کومه، کازه
فرار، دور شدن ناگهانی و با سرعت زیاد از موضع خطر، دور شدن از دسترس و نظارت کسی برای مثال کس از داد یزدان نیابد گریغ / اگر خود بپرّد برآید به میغ (فردوسی - ۱/۲۰۶)
آنفلوانزا، بیماری ویروسی واگیردار حاد دستگاه تنفسی که با عوارضی مانند التهاب مخاط بینی، حلق، تب، سرفه، درد پهلو، سینه درد، سردرد، درد عضلانی و استخوان ها به خصوص دست، پا و کمر بروز می کند، مشمشه، انفلوانزا
آب لزج که از دهان انسان یا حیوان خارج شود، آب دهان، بزاق
پستانداری قوی با جثۀ سنگین و پوست ضخیم با پوزۀ مخروطی و دو دندان دراز که از طرفین دهانش بیرون آمده که آلت دفاعی او است، ساد، خوک وحشی
کنایه از شجاع، دلیر، دلاور،برای مثال دور سپهر مثل تو هرگز نیاورد / از هفت پشت پهلو پیل افکن و گراز (عمید لوبکی- مجمع الفرس - گراز)
نوعی بیل پهن و بزرگ با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بستند و یک نفر دسته و یک نفر از رو به روی او سر ریسمان را می گرفت و زمین شیار شده را با آن هموار می کردند، پل کش، گراز، بنکن، بنگن، فه، کتر،برای مثال بفرمود تا کارگر با گراز / بیارند چندی ز راه دراز ی... ی زمین را به کندن گرفتند پاک / شد آن جای هامون سراسر مغاک (فردوسی - ۶/۴۵۸) ،
کوزه، چوب دستی کلفت
با ناز و تکّبر راه رفتن، خرامیدن، گرازیدن
کنایه از شجاع، دلیر، دلاور،
نوعی بیل پهن و بزرگ با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بستند و یک نفر دسته و یک نفر از رو به روی او سر ریسمان را می گرفت و زمین شیار شده را با آن هموار می کردند، پل کش، گراز، بنکن، بنگن، فه، کتر،
کوزه، چوب دستی کلفت
با ناز و تکّبر راه رفتن، خرامیدن، گرازیدن
گیاهی است در نهایت سبزی و تازگی که از خوردن آن دواب فربه شوند
خوک وحشی
مکار و محیل، آب زیرکاه، خبیث، طرار