جدول جو
جدول جو

معنی پریز

پریز
الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، غرویزن، تنگ بیز، تنک بیز، پریزن، پرویزن، چاولی، گربال، آردبیز، منخل، غربیل، موبیز، پرویز، غربال
سجاف جامه، پارچۀ باریک و دراز که در کنارۀ جامه یا دوختنی دیگر از همان رنگ یا رنگ دیگر دوخته می شود، پروز، پراویز، فرویز
فریاد، نعره
تصویری از پریز
تصویر پریز
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پریز

پریز

پریز
فرانسوی گیرک، دو شاخه وسیله ای که از مجاورت و نزدیکی جسم الکتریسیته داری برق بگیرد، دو شاخه برای گرفتن جریان برق گیرک
فرهنگ لغت هوشیار

پریز

پریز
جای دوشاخۀ برق که به دیوار نصب می کنند و آن را به سیم برق اتصال می دهند
پریز
فرهنگ فارسی عمید

پریز

پریز
وسیله ای برای اتصال دو شاخه برق، تلفن، سیم آنتن یا سیم زمین که در محل ثابتی روی دیوار نصب می شود و گاهی هم به صورت سیار است
پریز
فرهنگ فارسی معین

پریز

پریز
فریاد. فغان. نعره:
از پریزت چنان بلرزد کوه
که زمین بومهن بلغزاند.
حکیم علی فرقدی (از جهانگیری).
، بیدگیا. (کازیمیرسیکی) (شلیمر) ، سبزه ای که در کنار جوی و رودخانه و تالاب و جائی که آب بسیار باشد بروید. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) ، مخفف پرویزن. آردبیز. غربال
لغت نامه دهخدا

پرین

پرین
نرم و لطیف چون پر، نام بانوی دانشمند ایرانی، دختر گبادشاه که یک نسخه از اوستا را به زبان پهلوی برای دستوران و موبدان هندی رونویسی کرد
پرین
فرهنگ نامهای ایرانی