جدول جو
جدول جو

معنی گرمش - جستجوی لغت در جدول جو

گرمش
(گَ مِ)
گرمی و حرارت، تب. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گرمش
گرمی حرارت، تب
تصویری از گرمش
تصویر گرمش
فرهنگ لغت هوشیار
گرمش
باد گرم، جوش و تاول زدن عمومی بدن و سرخ شدن آن در اثر حساسیت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرزش
تصویر گرزش
گله، شکایت، شکوه، تظلم، برای مثال بده داد من زآن لبانت و گرنه / سوی خواجه خواهم شد از تو به گرزش (خسروانی - ۱۱۶)، زاری، توبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرمش
تصویر فرمش
فراموش، آنچه از خاطر شخص محو شده، از یاد رفته، دچار فراموشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرمک
تصویر گرمک
میوه ای زرد رنگ، شیرین و آبدار، از خانوادۀ خربزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرمب
تصویر گرمب
صدای برخورد چیزی سنگین به زمین یا به چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گروش
تصویر گروش
گرویدگی، ایمان آوردن
فرهنگ فارسی عمید
(گَ مَ)
دهی است از دهستان و بخش سیمکان شهرستان جهرم، واقع در 11000گزی شمال کلالی کنار راه مالرو سیمکان به خفر و میمند. منطقه ای است کوهستانی و گرم. دارای 308 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول آنجا غلات، برنج، خرما و مرکبات و شغل اهالی زراعت و باغبانی و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گردش
تصویر گردش
چرخ زدن، سیر، حرکت دورانی، دور زدن
فرهنگ لغت هوشیار
ایمان آوردن: نخست خود را هست کنم و عقد کنم و موجود کنم از گروش که
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرمی
تصویر گرمی
حرارت
فرهنگ لغت هوشیار
مصغر گرم، یکی از گونه های خربزه که پیش رس است و دارای پوست زرد و سفید مایل بزرد میباشد شکلش شلغمی و یا متمایل به کروی است. معمولا نرمتر از خربزه ولی بی مزه تر از آنست، باقلای در آب جوشانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرمب
تصویر گرمب
آواز سقوط چیزی سنگین از جایی بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرما
تصویر گرما
حرارت، مقابل سرما
فرهنگ لغت هوشیار
جانوریست کوتاه قد و پا دراز و بغایت جلد و تند رود (برهان)، توضیح با مراجعه بماخذ این جانور شناخته نشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرمش
تصویر نرمش
قابلیت انعطاف جسمی (اعضای بدن بوسیله ورزش) یاروحی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرزش
تصویر گرزش
تظلم و دادخواهی و تضرع و زاری نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرشم
تصویر گرشم
کرشمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گراش
تصویر گراش
خراش، پریشان پراکنده
فرهنگ لغت هوشیار
از یاد رفتن از خاطر محو شدن، از یاد رفته از خاطر محو شده: مبادت فراموش گفتار من
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرمش
تصویر سرمش
زردالوی خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرمش
تصویر آرمش
آرام، آرامش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمش
تصویر قرمش
مردم درآمیخته همه جورمردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گروش
تصویر گروش
((گِ رَ وِ))
ایمان آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گراش
تصویر گراش
((گَ))
خراش، پریشان، پراکنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرما
تصویر گرما
((گَ))
حرارت، سختی گرما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرمب
تصویر گرمب
((گُ رُ))
صدای سقوط چیزی سنگین از جایی بلند
گرمب گرمب: صدای پی در پی افتادن یا کوفتن و زدن چیزی
فرهنگ فارسی معین
((گَ مَ))
نوعی خربزه که پیش رس است و دارای پوست زرد و سفید مایل به زرد می باشد. شکلش شلغمی و یا متمایل به کروی است. معمولاً نرم تر از خربزه ولی بی مزه تر از آن است، باقلای در آب جوشانیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گراش
تصویر گراش
((گَ))
پریشانی، آشفتگی، کراش، خراش، غراش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردش
تصویر گردش
((گَ دِ))
گردیدن، دور زدن، حرکت، تحول، پیچ و خم، چین و شکن، جابه جایی، رفتن به جایی برای هواخوری و تفریح یا تماشا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرمش
تصویر سرمش
((س مِ))
زردالوی خشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نرمش
تصویر نرمش
انعطاف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گرما
تصویر گرما
حرارت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گردش
تصویر گردش
تفرج، جریان
فرهنگ واژه فارسی سره