- گذرگاه
- معبر، معبر، مسیر
معنی گذرگاه - جستجوی لغت در جدول جو
- گذرگاه
- جای گذشتن و عبور کردن، گذر، محل عبور
- گذرگاه
- جای گذر و جای عبور
- گذرگاه
- معبر، جای گذر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گور جای مقبره: که این قادسی گورگاه من است کفن جوشن و خون کلاه من است
جای گذر محل عبور معبر: حق تعالی تقدیر کرد که گذرگاه زرند بر در دکان سعید جوهری بود. یا گذرگاه آب. جایی که آب از آن عبور کند معبر آب یا گذرگاه سیل. آبراهه
کوتار
آبراهه لور کند لوره
مدت مدید
کلمه عبور، پس ورد، پسورد
پاسپورت
اتفاقی
زمان قدیم، زمان دیر
آتلیه
احیانا
ماه نهم سال شمسی
خیمه پادشاهان، بارگه، جائی که پادشاهان مردم را بحضور بپذیرند
کرسی و صندلی که بر آن نشینند
چراگاه
رستخیز
جای تفرج گردشگاه جایی که شادمانی آورد جای کشت و گذارمانند باغ و مرغزار و جز آن
زمان پیش از صبح، سحر
لاتینی تازی گشته پرند زر دوخت
محل سور و مهمانی
محل تفرج جای گردش، تماشاگاه
عبور کننده، ناپایدار
اطراف کمر، تهیگاه، کمر
جای غور، محل غور، جای فرو رفتن
کمر، جایی که کمربند بسته می شود
مجرای خوراک در حلق، بلعوم، حلقوم
رخت شوی خانه، گازرخانه، گازرستان
کرسی، صندلی، تخت، چهارپایه ای برای نشستن، برای مثال نهادند زرّین یکی زیرگاه / نشست از برش پهلوان سپاه (فردوسی - ۷/۵۸۸)
جای چریدن حیوانات علف خوار
مخفّف واژه چهارگاه
مخفّف واژه چهارگاه
میان روز که هوا گرم است، ظهر، هنگام ظهر، جای گرم