جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با گذرانه

گذرانده

گذرانده
عبور داده، بالاتر برده، طی کرده سپری کرده، تجاوز داده
گذرانده
فرهنگ لغت هوشیار

گورانه

گورانه
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین واقع در 14 هزارگزی خاور قزوین. جلگه ومعتدل است. سکنۀ آن 89 تن است. آب آن از قنات و دربهار از رود خانه دیزج تأمین میشود. محصول آن غلات و جالیزکاری و شغل اهالی زراعت و راه آن نیمه شوسۀ فرعی به قزوین است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

گیرانه

گیرانه
چیله. تنورافروز. چیزی که بدان آتش روشن کنند. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

گذرانی

گذرانی
در ترکیب آید: خوش گذرانی. بدگذرانی. سخت گذرانی. رجوع به گذران شود
لغت نامه دهخدا

نذرانه

نذرانه
آنچه از نقد و جنس که برای شکرانۀ احسان امرا و سلاطین پیشکش می گذرانند، و هدیه ای که برای بزرگان تقدیم می کنند، نوعی از مالیات. (ناظم الاطباء) ، در تداول، نذری. پول یا غذائی که پس از نذر کردن و روا شدن حاجت انفاق کنند
لغت نامه دهخدا

گورانه

گورانه
صدای گاو به هنگام حمله ی حیوان وحشی، نوعی نفرین است به معنی: گور به گور شوی
فرهنگ گویش مازندرانی

گذران

گذران
گذرنده، رونده مثلاً آب گذرا، جهان گذرا، ناپایدار
گذران کردن: گذراندن روزگار، زندگانی کردن، امرار معاش کردن
گذران
فرهنگ فارسی عمید