- گاویزن
- ماده ای شبیه زردۀ تخم مرغ که از میان زهرۀ گاو به دست می آوردند، مهرۀ زهرۀ گاو
اندرزا، جاویزن، گاودارو، گاوسنگ، گاوزهره، گاوزهرج
معنی گاویزن - جستجوی لغت در جدول جو
- گاویزن
- گاو دارو زهره گاو
- گاویزن ((زَ))
- زهره گاو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نوایی است از موسیقی قدیم: نوبتی پالیزبان و نوبتی سرو سهی نوبتی روشن چراغ و نوبتی گاویزنه. (منوچهری)
پارسی تازی گشته گاو شیر از گوج (صمغ) ها گاو سیر گاور شیر
گاویزن، ماده ای شبیه زردۀ تخم مرغ که از میان زهرۀ گاو به دست می آوردند، مهرۀ زهرۀ گاو
اندرزا، گاودارو، گاوسنگ، گاوزهره، گاوزهرج
اندرزا، گاودارو، گاوسنگ، گاوزهره، گاوزهرج
گاو دارو، ترسنده جبان بزدل: گر بود زان می چو زهره گاو خاطر گاو زهره شیر شکار... . (خاقانی)
پستانداریست از راسته سم داران از دسته زوج سمان از گروه نشخوار کنندگان و از تیره پرشاخان که درازیش 2 تا 5، 2 متر و بلندیش تا 5، 1 متر هم میرسد. معمولا جنس نر حیوان دارای شاخ است. این شاخ هر سال می افتد و سال بعد با یک شاخه اضافی میروید. گوزنها در تمام نقاط اروپا و آسیا و آمریکا و شمال افریقا وجود دارند و بانواع مختلف تقسیم میشوند گاو گوزن ج. گوزنان گوزنها. یاترکیبات اسمی: شاخ گوزن. سروی گوزن، کمان قوس: چون ز شاخ گوزن حمله برد زهره شیر آسمان بدرد. (هنرنامه یمنی. عثمان مختاری)، از نقشهای عمده قالی ایران است که بصورت استیلیزه کامل میباشد. یا گوزن ختایی (خطایی)، گوزن ختن، یا گوزن ختن (ختنی)، گونه ای گوزن که در چین میزید و فاقد شاخ است ولی جنس نر این حیوان دارای دو دندان نیش فوقانی طویل است و بعلاوه در محل فوق شرمگاهی خود در زیر شکم دارای غده ایست که ماده بسیار معطر و خوشبویی بنام مشک ترشح میکند گوزن ختایی. یا گوزن شمالی. یا گوزن قطبی. گونه ای گوزن که منحصرا متعلق بنواحی قطب شمال زمین است. درازی این گوزن در حدود 2 متر و ارتفاعش تا 2، 1 متر میرسد. ساقهایش تا حدی کوتاه است و حیوان در حرکت سنگین بنظر میاید. سمهایش پهن و ضخیم میباشد. اسکیمو ها که در حوالی قطب میزیند از این حیوان جهت بار کشی و حمل سورتمه های خود استفاده میکنند. از مختصات دیگر گوزن قطبی آنست که شاخ در هر دو جنس (نر و ماده) وجود دارد. در ابتدای دوران چهارم زمین شناسی گوزن قطبی در نواحی اروپا و آسیا فراوان بوده و حتی در سراسر جنوب و مرکز اروپا و مرکز آسیا بفراوانی وجود داشته است. از این رو ته نشستهای ابتدای دوران چهارم بنام دوره گوزن موسوم است گوزن شمالی
ادعا کردن، دعوی کردن، مدعی شدن، ادعا
ابدالاباد
ابتحاث
احتمال دادن
فرانسوی تاژ (جواهرات سلطنتی ایران)
باد زن
(سایید ساید خواهد سایید بسا (ی) ساینده ساییده سایش) سودن نرم کردن، بهم مالیدن، سوهان کردن، زدودن صیقل کردن، اره کردن، فرسودن، اندودن مالیدن، گداختن، لمس کردن، تلاقی کردن
نالیدن، زاری
ادعا کردن
آلتی است که بدان بیختنیها چون شکر و آرد و امثال آن را بیزند پروزن آرد بیز گرمه بیز گرمه ویز تنگ بیز ماشوب پا لونه پالوانه الک غربال ترشی پالا سماق پالا مسحل هلهال
طاقت آوردن
رونده، تند رو، قاصد، اسب تندرو، بوز، سیس، چارگامه، براق، جواد، چهارگامه، ره انجام، سابح، بادرفتار، شولک، بالاد، برای مثال یکی اسب باید مرا گام زن/ سم او ز پولاد خارا شکن (فردوسی - ۲/۱۲۷ حاشیه)
گریختن، فرار کردن، فریاد کشیدن
داو خواستن، ادعا کردن، دعوی کردن
بانگ کردن و نالیدن، برای مثال ای عاشق دلسوز و ز کام دل خود دور / می نال و همی چاو که معذوری معذور (بوشعیب - شاعران بی دیوان - ۱۶۵) ، بانگ و خروش کردن پرنده
خم شدن
مانده شدن، خسته شدن
رفتار از روی ناز، خرامیدن
به چپ و راست حرکت کردن،برای مثال چو مست هر طرفی می افتیّ و می ناوی / که شب گذشت، کنون نوبت دعاست مخسب (مولوی - لغت نامه - ناویدن)
مانده شدن، خسته شدن
رفتار از روی ناز، خرامیدن
به چپ و راست حرکت کردن،
ساییدن، کوبیدن و نرم کردن، سودن، به هم مالیدن دو چیز، چیزی را ساو دادن و چرک یا زنگ آن را زدودن، سوهان زدن
جستجو کردن، تفحص کردن، برای مثال بکاوید کالاش را سربه سر / که داند که چه یافت زرّ و گهر (عنصری - ۳۵۵) ، کندن، حفر کردن، کنایه از بحث و ستیزه کردن، بگو مگو کردن، کنایه از ور رفتن، دست زدن
ایمان آوردن، باور کردن، به کسی یا چیزی عقیده پیدا کردن
الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، چاولی، گربال، پریزن، غربال، موبیز، تنک بیز، پریز، پرویزن، پرویز، آردبیز، تنگ بیز، منخل، غربیل
الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، گربال، غربال، آردبیز، غرویزن، پریزن، غربیل، منخل، تنک بیز، پرویز، چاولی، پریز، تنگ بیز، موبیز
آهنگی است از موسیقی قدیم: (نوبتی پالیز بان و نوبتی سرو سهی نوبتی روشن چراغ و نوبتی کاویزنه) (منوچهری)
جستجو کردن
پادشاهی سلطنتی: (قصه آنک گاو بحری گوهر کاویان از قعر دریا بر آورد شب بر ساحل دریا نهد در درخش و تاب آن می چرد) (مثنوی)
چوبی که بدان گاوان را رانند گاوشنگ
قدم زدن گام نهادن رفتن، سفر کردن: منم گفت آهسته و راه جوی چه باید همی هر چه خواهی بگوی. شه چینش گفتا: بایران خرام نگه کن بدانش بهر سو بگام ک