- گاوبچه
- گوساله: یرع گاو بچه
معنی گاوبچه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چاهی فراخ و عمیق
گلۀ گاو، گواره، گوباره، کوپاره
هر چیز خرده ریزه که شبیه گاورس باشد، برای مثال گاورسه چو کرد می ندانی / بایدت سپرد زر به زرگر (ناصرخسرو - ۹۴)
کسی که سوار بر اسب یا پیاده با گاو نبرد کند
گاورنگ، مانند سر گاو، گاوسر، گاومانند، گاوسار، گرزی که آن را به شکل سر گاو ساخته باشند
آنچه صورت و چهره گاو دارد: گرز گاوچهر
چاهی فراخ و عمیق
حبه ای که از سیم سازند باندازه یک ارزن: گاورسه چو کرد می ندانی بایدت سپرد زر بزرگر. (ناصر خسرو) یا گاورسه نقره گون. گوهر تیغ
کنایه از دنیا و روزگار است
نگاهبان گاو پرورنده گاو محافظ گاو گاویار: پس بگاوبان گفت که این فرزند (فریدون) را بتو خواهم سپرد
آنکه پیاده یا سواره با گاو (ورزاو) مبارزه کند و او را ببازی گیرد، کولی قره چی غریب اشمار
گوبان: جرجیر عابدار هیچ میگویید که من فرزند فلان گاوباره ام، گله گاو گوباره
نگهبان گاو
واحد زراعتی، کسی که یک جفت گاو داشته باشد و با پرداخت سهمی در قسمتی از ملک دیگری زراعت کند، صاحب گاو
نوعی انگور، انگور پیش رس
ناو کوچک، کشتی کوچک جنگی
غضروف و پی و عصب
ریسمانی است که از درختی آویزند و بر آن نشینند و در هوا تاب خورند گواچه تاب گازره باد پیچ
گوی کوچک گویک، گلبول
کشتی کوچک جنگی
گلبول، سلول های تشکیل دهندۀ خون که به دو گونۀ سفید و قرمز تقسیم می شوند، گویچه
ترکی تیره ای از ترکان، تاژگاه (تاژ خیمه) بازگشت ترکی پشته توده، تاژ ترکمنی (تاژ خیمه برهان قاطع) چادر
چوبی که در شکاف چوبی دیگر گذارند و چوب اولی را به تبر زنند تا دومی بشکافد
خیمه، چادر، آلاچق، جایی که طایفه ای چادرهای خود را برپا ساخته و در آنجا زندگانی کنند، کنایه از طایفه، ایل