معنی گاوازی - جستجوی لغت در جدول جو

گاوازی

لغت نامه دهخدا

گاوباز

کسی که سوار بر اسب یا پیاده با گاو نبرد کند

فرهنگ فارسی عمید

پابازی

پای کوبی، پاکوبی، رقص، برای مثال معلم چون کند دستان نوازی / کند کودک به پیشش پای بازی (فخرالدین اسعد - ۱۳۲)

فرهنگ فارسی عمید

گاوخانی

حوض بزرگ، برکۀ بزرگ

فرهنگ فارسی عمید

متوازی

برابر یکدیگر، دو خط مساوی و برابر هم که هرچه امتداد داده شوند به هم نرسند، موازی

فرهنگ فارسی عمید

گاوداری

شغل و عمل گاودار، جایی که در آن گاو نگهداری می کنند

فرهنگ فارسی عمید

گاو تازی

اشتلم کردن و رجز خواندن و تهدید کردن دشمن، برای مثال ور گمان گاو تازی دارد اینک حاضرم/ گر نمی تازی نمی دانم هماهنگی مکن (عرفی - لغت نامه - گاوتازی)

فرهنگ فارسی عمید

گاوروی

آنچه مانند سر گاو باشد، گاوچهر، گاورنگ، برای مثال ببندت و آرد از ایوان به کوی / زند برسرت گرزۀ گاوروی (فردوسی - ۱/۶۱)

فرهنگ فارسی عمید

گاواره

گلۀ گاو، گواره، گوباره، کوپاره

فرهنگ فارسی عمید

گاوتاز

چوپان و نگهبان گلۀ گاو

فرهنگ فارسی عمید

پروازی

(پَرْ)

مانند مزیدی مؤخر در کلمه مرکبۀ بلندپروازی آمده و آنرا چون اسم مصدری ساخته است

لغت نامه دهخدا

بابازی

قماش بابازی، پارچۀ ابریشمین، (دزی ج 1 ص 47)

لغت نامه دهخدا

گاوبازی

با گاوبازی کردن، گاو را برای جنگ تحریک کردن، رجوع به گاوباز شود

لغت نامه دهخدا

گاوانی

دهی از دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه، واقع در 29 هزارگزی خاور بخش و 7 هزارگزی شوسۀ میانه به خیاو، کوهستانی، معتدل، دارای 57 تن سکنه، آب آن از چشمه و کوه، محصول آنجا حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)

لغت نامه دهخدا

اوازی

(اَ)

کلمه رابطه است به معنی با. (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

گاوتازی

کنایه از غالب نمودن است خود را بر خصم و سخنان تهدیدآمیز گفتن و اشتلم نمودن و ترسانیدن باشد او را، (برهان) :
ای بوی نمانده سنبل پرچین را
در باغ گلی نیست مرآن گلچین را
امسال حساب گاوتازی دگر است
گاو آمد و خورد دفتر پارین را،
ظهوری (از ذیل انجمن آرا)،
ور گمان گاوتازی دارد اینک حاضرم
گر نمیتازی نمیدانم هم آهنگی مکن،
عرفی (از آنندراج)،
مخفف آن گوتازی است، رجوع به همین کلمه شود، لاف و گزاف نامردان در مقابل حریف، (غیاث)

لغت نامه دهخدا

اهوازی

منسوب باهواز. از مردم اهواز اهل اهواز، نوایی است در موسیقی قدیم

فرهنگ لغت هوشیار

ناموازی

ناهمگال

فرهنگ لغت هوشیار

ناسازی

مخالفت، دشمنی، ستیزه خوئی

فرهنگ لغت هوشیار

متوازی

برابر، با هم مساوی

فرهنگ لغت هوشیار

گالاری

گالری: جانکاس بجلو افتاده و رستم از عقبش روانه شد تا به گالاری بلوری که از سقفش آسمان و ستارگان بخوبی دیده میگشت رسیدند

فرهنگ لغت هوشیار

اومازی

خر خیر از گیاهان خرخیار

فرهنگ لغت هوشیار

گاوبانی

شغل گاوبان نگاهبانی گاو محافظت گاو

فرهنگ لغت هوشیار

گاودانی

آغل گاو زاغه

فرهنگ لغت هوشیار

گاو تازی

شغل و عمل گاو تاز، غالب نشان دادن خود را بر دشمن و سخنان تهدید آمیز گفتن و اشتلم نمودن و ترسانیدن او را: ور گمان گاو تازی داری اینک حاضرم گر نمی تازی بمیدانم هم آهنگی مکن. (عرفی)، لاف و گزاف

فرهنگ لغت هوشیار

گاو زن

گاو دارو، ترسنده جبان بزدل: گر بود زان می چو زهره گاو خاطر گاو زهره شیر شکار... . (خاقانی)

فرهنگ لغت هوشیار

گاوبازی

عمل گاوباز با گاو بمبارزه پرداختن

فرهنگ لغت هوشیار

پابازی

رقص

فرهنگ لغت هوشیار

پاسازی

یکی از مواد کار و برنامه رشته مجسمه سازی در هنرستانها و آن ساختن پا بوسیله گل و موم و غیره است از روی مدل زنده مقابل دست سازی

فرهنگ لغت هوشیار

گاوباز

آنکه پیاده یا سواره با گاو (ورزاو) مبارزه کند و او را ببازی گیرد، کولی قره چی غریب اشمار

فرهنگ لغت هوشیار

گاودانی

آغل گاو، زاغه

فرهنگ فارسی معین

مامازی

اولین مدفوعی که از شکم نوزاد بیرون می آید و رنگ آن سیاه و قهوه ای تیره است

فرهنگ فارسی معین

متوازی

((مُ تَ))

برابر یکدیگر، دو خط برابر با هم که هرچه امتداد داده شوند به هم نرسند، موازی، الاضلاع چهار ضلعی ای که اضلاع آن دو به دو با هم موازیند، السطوح فضایی که دارای شش وجه است و هر دو وجه رو به رو متساوی و موازیند

فرهنگ فارسی معین

گاوبازی

جنگ با گاو نر که در برخی از کشورها از ورزش های رایج است، نوعی مسابقه در برخی از روستاهای ایران به صورت جنگ میان گاوهای نر

فرهنگ فارسی معین

ناسازی

مغایرت

فرهنگ واژه فارسی سره

معنی گاوازی - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما